فاطمه رضایی، بانوی جهادگر اسفراینی و مادر دو شهید، در طول هشت سال جنگ عراق، علیه ایران به همراه زنان روستای گراتی و اسفراینی نان می پختند و دیگر ملزومات رزمندگان را در حد توان تهیه و برای رزمندگان اسلام ارسال می کردند.
به گزارش
عصر اترک، فاطمه رضایی، بانوی جهادگر اسفراینی و مادر شهیدان علی اکبر و علی اصغر رباط سرپوشی، زاده منطقه جوین است، او در 17 سالگی با آقای رباط سرپوشی ازدواج کرد و حاصل زندگی آنان تولد 12 فرزند بود که چهار فرزند آنان در دوره نوزادی فوت و شش پسر و دو دختر برای آنان حفظ شدند.
این بانوی اسفراینی پس از ازدواج که ساکن روستای گراتی شهرستان اسفراین شده بود، در کنار همسر به کشاورزی مشغول شد و با آغاز جنگ، همسرش به جبهه رفت و او نیز کمر همت بست و با کمک زنان روستای گراتی با جمع کردن آرد و شیر از تک تک منازل گراتی به پختن نان و کلوچه همچنین وتهیه ماست و پنیر مشغول شدند و آنها را به سپاه و جهاد سازندگی تحویل می دادند تا برای رزمندگان در جبهه ارسال شوند.
خانواده رباط سرپوشی در سال 61 از روستای گراتی به شهر اسفراین نقل مکان می کنند، مادر خانواده این فعالیت را با دیگر بانوان شهر اسفراین نیز تا پایان جنگ ادامه می دهد و ملزومات مورد نیاز رزمندگان را در حد توان تهیه و برای آنان ارسال می کردند.
این بانوی جهادگر که مادر شهیدان علی اکبر و علی اصغر رباط سرپوشی است و در حال حاضر 76 سال سن دارد در گفت و گو با خبرنگار عصر اترک درباره دو شهیدش می گوید: وقتی ساکن روستای گراتی بودیم، پسرم علی اکبر در شهر اسفراین، به دور از ما مشغول به تحصیل بود.
این بانو تعریف می کند: هر چند که او نوجوان بود اما روحیه انقلابی داشت، وقتی که در سال 59 جنگ شروع شد او 17 ساله بود و با شروع جنگ علی اکبر به من و پدرش گفت که می خواهم به جبهه بروم هر چند که ما از این تصمیمش راضی بودیم اما به او گفتیم که صبر کن و در فصل تعطیلات تابستانی به جبهه برو، اما او گفت که دشمن منتظر پایان مدرسه ام نمی شود و من برای دفاع از کشور تصمیم بر رفتن دارم.
وی می گوید: هر چند که علی اکبر 17 ساله بود اما برای رفتن به جبهه شناسنامه اش را دستکاری می کند و به عنوان یک جوان 18 ساله عازم جبهه می شود.
وی خاطر نشان می کند: وقتی علی اکبر پس از پایان دومین اعزامش به منزل برگشته بود او را مجبور کردم که ازدواج کند و او به اصرار من ازدواج کرد و پس از سه ماه زندگی مشترک با همسرش برای بار سوم به جبهه رفت و سرانجام در سومار به شهادت رسید.
این مادر شهید همچنین به فرزند شهیدش علی اصغر نیز اشاره می کند و می گوید: پسرم علی اصغر نیز 17 ساله بود که گفت می خواهم به جبهه بروم، او نیز همانند علی اکبر با دستکاری شناسنامه اش خود را یک جوان 18 ساله معرفی کرد و به جبهه اعزام شد و سرانجام یکسال پس از شهادت برادرش، در سال 62 در ایلام به شهادت رسید.
وی می افزاید: پیکر دو شهیدم در روستای گراتی تدفین شده اند.
این بانوی جهادگر و مادر دو شهید همچنین خاطر نشان می کند: با شهادت علی اکبر،حجت الاسلام امینی، فرمانده سپاه به منزل ما آمد تا خبر را به ما بدهد که همان موقع در مزرعه مشغول به کشاورزی بودم، همسرم به سراغ من آمد و گفت که حجت الاسلام امینی می خواهد خبری بدهد،حجت الاسلام امینی به من گفت که علی اکبر مجروح شده و می خواهم شما را به نزد او ببرم، به او گفتم که پسرم شهید شده و حتی یک پایش هم قطع شده است، من شهادتش را سه شب قبل خواب دیدم که حجت الاسلام امیری گفت، خوابی که دیدید درست است.
وی درباره خبر شهادت شهید علی اصغر نیز می گوید: 10 روز پس از تولد پسر ششم مان، تعدادی از خانم های آشنا به منزلمان آمده بودند، من دیدم که آنها با هم پچ پچ می کنند، آنجا بود که حدس زدم علی اصغر هم شهید شده است.
این مادر دو شهید در خاتمه تصریح می کند: هیچ وقت جای هر دو فرزندم را خالی ندیدم و آنان برای من کاملا زنده هستند.
انتهای پیام/ق