به مناسبت بازگشت غریبانه 93 کبوتر خونین بال دفاع مقدس مثنوی «رهسپاران بلا،عاشقان کربلا» تقدیم به مادران معظم و معزز شهدای کربلای ایران.
کاروانی میرسد از اشک و آه - یوسف گُمگشته میآید ز راه
غرقه در خون نوجوانها میرسند - تکهپاره استخوانها میرسند
رهسپاران بلا بازآمدند - عاشقانِ کربلا بازآمدند
گَشته پرپر لالهها بازآمدند -گُمشده یاران به اعزاز آمدند
عاشقی را شُهره مفقود الجسد - کُشتۀِ الله و اکبر میرسد
استخوانی و پلاکی میرسد - بهر مادر مُشت خاکی میرسد
مادرا این کشتۀِ دور از وطن - مُشت خاک و استخوانِ در کفن
تازهدامادِ تو است اِی دیده داغ – آورندَش بر سَرِ دست از عراق
های مادر نوجوانت میرسد - آن تمامِ روح و جانت میرسد
های مادر تازهدامادت رسید - یارِ شیرین، کُشته فرهادت رسید
ای کمان قامت ز غم، یارت رسید - آن فراقش کرده بیمارت رسید
ای کمان قامت ز غم برخیز و بین - نوجوانت آمد از میدانِ مین
های مادر بیقراری بَس دگر - یوسفِ گمگشته آمد از سفر
خانه را کن آب و جار و مادرش - در کفن پوشیده آید پیکرش
نوجوانت میرسد مادر بخیز - بر سر او نُقلِ دامادی بریز
تازهدامادت به اعزاز آمده – یوسف گُمگشتهات بازآمده
های مردم حجلهها برپا کنید - یاریِ این مادر تنها کنید
اندکی غوغای دنیا بس کنید - کوچهها را آبوجارو پس کنید
های مردم دیده بارانی کنید – شهرِ دلها را چراغانی کنید
رفته از خاطر عزیزان میرسند – های مردم شب ستیزان میرسند
های مردم لاله رویان میرسند -لالهها الله گویان میرسند
عاشقانی بوده عمری بینشان - بویِ زهرا میدهد تابوتشان
حجلهها را بهرشان آذین کنید -اسب دامادیِشان را زین کنید
شانه بر گیسویِ غرقه خون زنید – عطر گلها بر تَنِ مجنون زنید
استخوانهایش حنابندان کنید - پیشِ پایش خاطره قربان کنید
بر سَرِ دست آورید این کُشته را - این به خونِ سُرخِ خود آغشته را
های مردم حجلهها برپا کنید - استخوانها در کفنها جا کنید
بر سَرِ دوش آورید این ماه را - با گلاب و گُل زنید این راه را
آن کفن پوشیده بر مَه پیکرش - سفرۀِ عقدی بچینید از برش
نوعروسش را بگو یارت رسید - استخوانِ عاشقِ زارت رسید
نوعروسش کو کجایی او رسید - غرقه در خون گَشته آن گیسو رسید
نعشِ فرهادت ز جنگ آوردهاند - از تو شیرین، دل به تنگ آوردهاند
رخت دامادی به تن آوردهاند – استخوانی در کفن آوردهاند
کِل زنید ای مردمان داماد را - یادِ شیرین باید این فرهاد را
کرده بر تن تازهدامادی کَفَن - غرقه در خون آورندش در وطن
رخت دامادی به تن هاشان کنید - گیسوی خونینشان، افشان کنید
غرقه در خون جانماز آوردهاند - های مردم لاله بازآوردهاند
یوسف گمگشته بازآوردهاند - عاشقانِ سَرفَراز آوردهاند
در کفن پیچیده تن دامادها - ایدریغا گر روند از یادها
مژده دارم مادر چشمانتظار - ای همیشه بیقرار، آمد قرار
خوشنما دِل، مادرِ قامت کَمان - بر سر دست آورندَت نوجوان
یوسفَت، آن شهره مفقودُ الجسد - تازهدامادت ز غُربت میرسد
مادرا چشمِ دلت روشن ز نور – تازهدامادت رسد از راه دور
از شلمچه بوی رودَت میرسد - کُشتۀِ یاسِ کبودت میرسد
در کفن پیچیده تن دامادها - ایدریغا گر روند از یادها
ایدریغا کربلا برپا شود - در بلا مولای ما تنها شود
عهد و پیمانها دریغا بشکنیم - تار دنیا گِرد دلها مان تَنیم
با ولایت عهدمان این بود و هست - آن بلای گفته بر حُکمِ الست
ما اسیر بند دنیا نیستیم - با ولی تا پای جان میایستیم
گو زِ هُشامان جهان لبریزتر - حَلقِ ما را خنجرِ کین، تیزتر
از بلا کِی میهراسد مرد عشق - رهسپارِ کربلاییم از دمشق
تا که ما را پیرِ حق سید علیست - آفتاب عاشقی ما را جلیست
به امید ظهور حضرت یار....
چهارشنبه 23 دیماه 1394 – منصور نظری