دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۵/۵/۲۰۲۴

آیا تمایل دارید در کانال عصر عضو شوید؟

سرویس گرافیک | کد خبر: ۴۷۰۱۰
تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۶/۰۹ - ساعت ۱۰:۴۶
طنز ترکی بجنوردی

خاله مهــر نگــار به عیادت می رود

خاله مهرنگار از همان دم درحیاط بر سرزنان و شیون کنان وارد شد و درحالیکه جملات وعبارات حزن انگیزی را زیرلب بجه خوانی می کرد ( کلمات وسرود آهنگین وحزن انگیز در مصیبت ها ) و با تانی راه می رفت ، از پله های حیاط بالا آمد و وارد اتاق عموجان شد .
خاله مهــر نگــار  به عیادت می رود,

همه ی فامیل اورا به خوش قلبی، رک گوئی و ساده دلی می شناختند، چهره ی همیشه خندانش در پس جملات وعبارات طنز و اندرزگونه اش، با تمثیلات محلی، حلاوت خاصی به سلام و کلامش می بخشید، به خاطر صراحت و تکه پرانی ها، کسی از او مکدر نمی شد، تشخیص جدی وشوخی بودنش گاه دشوار می شد، مخاطب گاهی برای لحظاتی، مات و متحیر می ماند که به این جمله ی خاله مهرنگار باید بخندد ویا اخم کند! وهمین رفتار وگفتار ساده وصمیمی اورا مهربانتر و دوستداشتنی تر می کرد ......
پدر بزرگ، مدتها از مریضی برونشیت (عارضه ی ششی ) رنج می برد و دربستر بیماری افتاده بود، سیگارهای اشنو و اشنو ویژه ای که سالیان دراز، با نی سیگار چوبی کهنه و جرم گرفته اش می کشید، کار دستش داده بود، روزی یکی دوبار با فتیله کردن کاغذ های باطله ی دفتر مشق قدیمی که زیر تشکچه ی پنبه ای اش گذاشته بود، نی سیگارش را جرمگیری کرده و درگوشه ی جاسیگاری مچاله می کرد، بوی شدید توتون سوخته ی سیگار فضا را پر می کرد، پتو، بالش و تشکچه و حتی پوستین بزرگ زمستانی اش، همین بورا می داد، اصلا پدربزرگ با همین عطر وبو شناخته می شد.

استشمام این بو ی تند حس دوگانه ی زشت وزیبائی را خلق می کرد! از سوئی، بوی تند سیگار آزارت می داد و از سوی دیگر، چون تنها نشانه ی بارز پدربزرگ مهربان ودوستداشتنی بود آرامش خاطر حضورمحفل ناز ونوازش بابا بزرگ را نوید می داد،همیشه قبل از اینکه خودش وارد منزل شود، این صدای سرفه های پیاپی او بود که همه را متو جه آمدنش می کرد و سپس بوی تند سیگار اشنو بود که در فضای حیاط می پیچید.
خبر کسالت پدر بزرگ به روستا رسیده بود، خاله مهرنگار ــدخترعموی مادر که همه بنام خاله صدایش می کردند ــبه قصد عیادت عمو جانش به سرعت خود را به شهر وبه منزل پدر بزرگ رسانیده بود ، از زمانی که پدر خاله مهرنگار ــ برادر کوچک پدربزرگ ــ در میانسالی به مرض روماتیسم دارفانی را وداع کرده بود، عموجانش، برای او هم پدر بود وهم عمو و بزرگ فامیل که هیچ کاری را بدون مشورت وصلاحدید او انجام نمی داد .

خاله مهرنگار از همان دم درحیاط بر سرزنان و شیون کنان وارد شد و درحالیکه جملات وعبارات حزن انگیزی را زیرلب بجه خوانی می کرد ( کلمات وسرود آهنگین وحزن انگیز در مصیبت ها ) و با تانی راه می رفت ، از پله های حیاط بالا آمد و وارد اتاق عموجان شد .
مهرنگار : وای وای امه جان قربان سنه ، تورپاق باشمه !درد بلانگ ایریمه ، سنه نمه اولدده ، بوجر قنجیر اولددنگ ویان دیشددرنگ !
(وای وای عمو جان ، قربونت برم، خاک توی سرم ،درد وبلات بخوره به جیگرم ، به تو چی شده که این جوری مچاله و یک ور افتادی )
پدر بزرگ که با شیون وزاری خاله مهرنگار در صحن حیاط ، از کرختی در آمده وهوشیار شده بودو رودر رو شدن با اورا انتظار می کشید ،با صدای گرفته و بی رمقی به برادرزاده خوش آمد گفت و اورا به سمت خود فرا خواند .

خاله مهرنگار پنجاه ساله همچون دخترکان ملوس وننر ، خود را در آغوش عموجان رها کرده وبر سر و گوش او بوسه می زد و قربون صدقه می رفت و همزمان اورا زیر چشمی به دقت معاینه کرده و دست بر صورت و دست وسپس پاهای عموجان می کشید .
مهرنگار : امه جان ، بو نه بیر بلا بت تر ده سننگ جاننگه دیشد ده ، بوی بوی بوی بوی ، تمام ایز و گئزنگ چشدده ، خدای رحمته مننگ آتم شوجر ایزو گئزه چششوده یو ائلده !اما سن ایشالله یاخشه اولینگ !ایریم ایششق ده !

( عموجان این چه بلا بدتریه که به جونت افتاده ، وای وای وای وای ، همه ی چشم وصورتت ورم کرده ، خدارحمت پدرم همینجوری چشم وصورتش باد کرده بود و مرد ! اما تو انشاءاله خوب میشی ، دلم روشنه !)
پدر بزرگ که به رک گوئی وساده لوحی خاله مهرنگار عادت داشت، با تبسم بی حال و چشمانی کم فروغ گفت : هه امه جان ، خداینگ موجزنه نمه گئرددرنگ ؟ حتما یاخشه اولیم ، خدای رحمته آتنگ زماننده دوا دکتر یوخده ، آمپول وسرم و قرص چوخ یوخده ، قارداشم نامراداولده ، اینده بو همه دکتر و آمپول نن حتما یاخشه اولیم

 ( اها عموجان معجزه ی خدارو چی دیدی !حتما خوب میشم ، زمان پدر خدابیامرزت ، دارو ودکتر نبود ، آمپول وسرم وقرص زیاد نبود ، برادرم بی نصیب ( اززندگانی )مرد ، حالا بااین همه پزشک وآمپول حتما خوب میشم !)
خاله مهرنگار با شنیدن دلداری ها و امیدواری عموجان برای شفا یافتن ،کمی تسکین یافته بود ، دوباره با حالتی زار و گریان دست بر پای عموجان کشیده و نوحه سر داد : واخ واخ ، ای قره یره باتیم ! بو ایاق لرده که ات قالمده ، فقط سمی ده ، رنگه یم که سارلده ، زرچووه کمن ده ، امه جان ! یادنگ ده ده؟ خدای رحمت بهی بابا مزم شوجر رنگه سارلوده، بیر هفته دن سره ائلده !،اما ، خدای سنه شفا بئرر و سن یاخشه اوللنگ !( واخ واخ های به گورسیاه برم من !این پاها که گوشتی نمونده ،همه اش استخونه ، رنگش هم مثل زرد چوبه زرده ، عموجان یادت هست که ؟ خدارحمت پدربزرگمون هم همینطور رنگش زرد شده بود و یک هفته بعدش مرد! اما خدا تورو شفا میده و تو حتما خوب میشی )
نوحه وبجه خوانی های خاله مهرنگار، فضا را سنگین کرده و مجلس ترحیم زودرسی بر بالین پدر بزرگ و درحضور هنوز نمرده ی او بوجود اورده بود !

پدر بزرگ که دیگر از عیادت و دلداری های هولناک برادرزاده ، و یاد آوری خاطرات تلخ و اندوهبار درگذشت پدر وبرادش بیشتر متاثر وخلقش تنگ شده بود، و تنگی وفشار قبر را بر قفسه ی سینه ی خسته و ملولش بیشتر حس می کرد ، با اشاره دست وسر به اطرافیان وبا فریادی کم جان و پس از نفسی عمیق گفت : گلنگ بو عزرائیل مندن ایرنگ ! خدای مونه اله یاش بئردده،بیر مثقال عقل دن ارمان !خه نه خمیر ، مگه هر یرده هر راست سئزه گنه دانشنگ !ایری یاندرماقه یم آدمه اوخشه میه ! مننگ تام ائله لرمه که گئزمه سالده !هنز ائلمد درم ، روضه و فاتحه مه یم اوخده ! فقط قالده قوره سالسن و تورسن گئدسن ! چخارتنگ بو ائودن گئدسن ، هروقت تابوتم ائو دن چخده ، زر زر نه ائدسن !
(بیائید این عزرائیل رو از من جدا کنید ! خدابه این 50 سال داده ، حسرت از یک مثقال عقل ! خونه ت آباد !مگه هر کجا هرحرف راست رو باید بگی !دل سوزوندنش هم مثل آدمیزاد نیست ! تمام مرده های منوکه جلو چشمم آورد !هنوز نمردم روضه و فاتحه هم برام خوند! فقط مونده توی قبر بگذاره و بلندشه بره !بیرونش کنید از این اتاق بره ،هر موقع تابوتم از اتاق دراومد ، زر زرها شو شروع کنه !

پایان

نوشته : محمود رضا صدقی

خوانندگان محترم سایت خبری تحلیلی عصر اترک، شما می‌توانید سوژه های خود را به برای ما ارسال کنید تا پس از تأیید با نام شما در سایت و کانال عصراترک درج شود.

شماره تماس با سایت خبری تحلیلی عصر اترک:

058-32230729 - 058-32288068

ارتباط با سردبیر سایت در پیام رسان تلگرام

ارتباط با سردبیر سایت در پیام رسان سروش

آدرس پست الکترونیکی: info@atraknews.com


با تشکر
نظر شما ثبت و پس از بررسی انتشار میابد.
ارسال نظر
نام :
ایمیل
نظر
پایگاه خبری تحلیلی عصر اترک