جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۵/۲/۲۰۲۴

آیا تمایل دارید در کانال عصر عضو شوید؟

سرویس یاداشت | کد خبر: ۲۸۷۹۱۴۱
تاریخ انتشار: ۱۴۰۲/۱۱/۲۳ - ساعت ۱۳:۱۸

حاشیه نگاری تشییع شهید سیدمرتضی حسینی در بجنورد

نمی‌دانم اسمش چیست، اما من به آن می‌گویم مراسم خیر مقدم به شهید، توسط افسر دیگری که خود نیز از سلاله حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیهاست است.
حاشیه نگاری تشییع شهید سیدمرتضی حسینی در بجنورد,

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی عصراترک، خلوت خیابان‌ها را دوست دارم، بخصوص آنجایی که ماموران شهرداری زحمت شست و شوی آن را کشیده باشند، آنجایی که سر راهت همه چراغ‌های شهر سبز شوند و تو فقط مسیر را طی کنی. طنین دلنشین مدح و ثنا در اتاقک کوچک فلزی خودرویت بپیچد و همنوای با آن، صدای خز و خش دارت را آزاد کنی که شاید صدایت در صدای خوش مداح گم شود و کمی لذت ببری از دنیا در این لحظات.

ماشین را پارک کردم، دم و دستگاه همیشگی دوربین و لرزشگیر و… را برداشتم و آمدم میان خیابان، هنوز خبری نبود، یعنی چیزی برای تصویربرداری نبود، اما خودم را آماده کردم برای شروع مراسم.

قرار بود فرزندی از سلاله‌های پاک صدیقه طاهره علیهاالسلام را بیاورند، شهیدی که تازگی در حین آموزش همرزمان خود به درجه رفیع شهادت نائل شده، همان شهیدی که فرزند شهید دیگریست و حالا، خود افتخار خانواده‌ای کوچکتر است، افتخاری که برای ما اهل دنیا تنها دیدن عکس‌های روی بنرش، لبخندهای توی قاب عکسش و شاید سلفی‌های دو نفرهٔ توی گالری تلفن همراه‌مان باقی مانده باشد.

آرام آرام جمعیت سربازها و کادری‌های سپاه و مردمی که عاشق شهدا هستند در خیابان بیشتر شد. مسیر از میدان شهید بسته شد تا دیگر خودرویی مزاحم جمعیت نباشد، البته نگاه امنیتی این موضوع هم حق دارد که وجود داشته باشد، بالاخره مردمی ایستاده‌اند و باید از جانشان مراقبت کرد، آن طرف‌تر ماشین ون کوچکی با آرم معروف EOD ایستاده است تا خاطرمان را از اینکه چیزی در بساط نیست و شهر قرار است در آرامش به استقبال این فرزند مهربان برود، جمع کند.

حالا دیگر، تقریبا همه آمده‌اند، نیروی انتظامی، کادری‌های سپاه با آن لباس‌های سبز تیره‌شان، سربازهای تیپ که معلوم است حسابی اول صبح کلافه‌اند، بچه‌های رزم تیپ که چند باری از صبح با صدای تبل و شیپورشان سر و صدایی کرده‌اند و حسابی خود را هماهنگ و کوک که شاید بتوانند ذره کوچکی از این رفاقت چند ساله‌شان با شهید را جبران کنند.

خبرنگارها هم آمده‌اند، هر کسی دنبال عکس و سوژه‌های جریان خودش می‌گردد، در میان جمعیت اما جز سوژه‌های تکراری چیزی نیست، شاید تنها این خبرنگارها و عکاس‌ها و فیلم بردارها باشند که چیز زیادی از اینجور مراسمات نمی‌فهمند، تمام بغض و گریه‌شان را مجبور باشند در میان سینه‌شان قل و زنجیر کنند تا مبادا باعث شود قطره اشکی مانع از روایت درست ماجرا بشود، من اما هیچوقت نتوانسته‌ام اینطور باشم. دلم که بگیرد، یک دل سیر گریه می‌کنم، گور پدر آن تصویری که بخواهد جلوی گریه‌هایم را بگیرد.
اما خب، این که اصول کار نیست، برای همین از یک جا ماندن و زل زدن به عکس شهید و نگاه به دوستان شهیدی که حالا کم کم بغضشان دارد می‌ترکد، بدم می‌آید و مدام از اینجا به آنجا می‌روم شاید که چشمانم کمتر بهانه گریه پیدا کنند.

ماشین صوت از راه می‌رسد و خیلی زودتر از همیشه ماشین تشییع شهید، همان ماشین خاکی رنگ تویوتای معروفی که ما هم قسمت شده و چند باری در کنار تابوت شهید رویش رفته‌ایم و همراهش بوده‌ایم. حالا منتظر آمبولانس باید باشیم و بعدش هم… 

آمبولانس از راه می‌رسد، جمعیت را خیلی اجازه نمی‌دهند به سمت آمبولانس و تابوت بروند، چند تا از بچه‌های تیپ، با همان پوشش‌های منظم و کلاه‌های کج سبز رنگشان به سمت آمبولانس قد کوتاه سفید رنگ می‌روند، در عقب را باز می‌کنند، تابوت را بیرون می‌کشند و آرام روی دوش‌شان می‌گذارند.

حاج محسن هم در میان این بچه هاست، همان مداح انقلابی مطرح شهر را می‌گویم، نگاهش را کمی می‌شناسم، معلوم است می‌خواهد گریه کند، اما در آن لباس؟ جایش نیست، وقتش نیست، اینجا هیئت و حسینیه نیست که بزند زیر گریه و داد بزند و بقیه هم همراهی‌اش کنند، اینجا مسئولیت دیگری دارد، باید مراقب باشد، باید با صلابت رفتار کند، باید خم به ابرو نیاورد.

تابوت چند قدمی جلوتر می‌آید، روی دوش شیرجوانانی که هر کدام انتظار همین روز را دارند، این بار آنها روی دوش دوستان‌شان، ان شاالله.

 

باز هم صدای تبل و شیپور و سایتروم به گوش می‌رسد و من درگیر اینکه کدام صحنه لازم‌تر است تا ضبط بشود، اینکه بروم سمت تابوت و یک دل سیر شهید تازه شهرمان را به آغوش بکشم و بیخیال همه این کارها بشوم یا نه، بمانم و کار و مسئولیت خودم را درست انجام بدهم.
خلاصه، رجزخوانی جوان رشیدی که شمشیر به دست دارد، تمام می‌شود، شهید را آرام به حرکت در می‌آورند و جمعیت مردان و زنانی که در اطراف خیابان ایستاده‌اند کم کم به آن نزدیک می‌شوند و در پشت سر او شروع به همراهی می‌کنند.
و باز هم مسئولین جلوتر از همه راه می‌روند، کاش این تابو برداشته شود، کاش شهید جلودار همه باشد، کاش مسئولین هم بین مردم باشند، کاش فرقی بین مردم و مسئولین نباشد، کاش… 
در میان اشک‌ها و گریه‌ها، حرف‌ها و سر تکان دادن‌ها، احترامات نظامی و دست‌هایی که به نشانه خداحافظی بالا می‌آیند، همین خوب است که می‌دانی تو هم امروز اینجا هستی، اینجا بودن یعنی تو را هم دعوت کرده‌اند، یعنی هنوز آدم حسابت می‌کنند، یعنی هنوز آنقدر گند نزده‌ای که نخواهند راهت بدهند، یک وقت‌هایی آدم اینطور می‌شود، آدم را راه نمی‌دهند وسط سیل آدم‌های خوب، آنوقت است که باید حسرت بخوری و آنوقت است که خطرناک است.
کسبه‌ای که حالا دیگر کرکره‌های مغازه هاشان تا نیمه باز شده، قدی بلند می‌کنند تا از دور هم که شده نگاهی به تابوت بیاندازند و شاید در دلشان خدا بیامرزی بگویند و شاید بعضی هاشان بگویند #خوش_بحالش.
جمعیت میدان شهید را دور می‌زند، آقایان در پیش و خواهران در پس آن‌ها حرکت می‌کنند، ما خبرنگارها و عکاس‌ها هم که مثل همیشه روی چمن‌های وسط میدان داریم می‌دویم.  
ابتدای جمعیت، یعنی همان مسئولین همیشه جلوتر از مردم رسیده بودند، میدان کارگر، ماشین حمل شهید کمی سرعت می‌گیرد و کمی جلوتر از مسئولین می‌ایستد، تعدادی از جوانان کمک می‌کنند و تابوت را به آرامی از روی ماشین بلند کرده و روی آسفالت خنک ابتدای صبح می‌گذارند تا کمی زیر آفتاب استراحت کند و امام جمعه موقت شهر نماز بر او بخواند که کاش یک روز جنازه ما را هم بگذارند روی همین آسفالت و امام امت بر ما نماز بخواند و آنجایش که می‌خواهد بگوید ما از این میت بدی ندیده‌ایم، بگوید خدا را شکر که او هم شهید شد… 
حاشیه نگاری تشییع پیکر شهید سیدمرتضی حسینی توسط علی منتظران 
۲۳بهمن۱۴۰۲ – بجنورد

خوانندگان محترم سایت خبری تحلیلی عصر اترک، شما می‌توانید سوژه های خود را به برای ما ارسال کنید تا پس از تأیید با نام شما در سایت و کانال عصراترک درج شود.

شماره تماس با سایت خبری تحلیلی عصر اترک:

058-32230729 - 058-32288068

ارتباط با سردبیر سایت در پیام رسان تلگرام

ارتباط با سردبیر سایت در پیام رسان سروش

آدرس پست الکترونیکی: info@atraknews.com


با تشکر
نظر شما ثبت و پس از بررسی انتشار میابد.
ارسال نظر
نام :
ایمیل
نظر
پایگاه خبری تحلیلی عصر اترک