در حادثه عاشورا یک چیز موج میزند که در همه گفتارها و کردارها و حرکات وجود دارد و آن تسلیم در مقابل خدا است.
به گزارش پایگاهخبریجاجرم، در حادثه عاشورا و ماجرای امام حسین علیهالسلام یک چیز موج میزند که در همه گفتارها و کردارها و حرکات وجود دارد و آن تسلیم در مقابل خداست؛ یعنی تسلیم در مقابل تکلیف، وقتی به حسین علیهالسلام میگویند شما میروید، ممکن است کشته بشوید، پاسخ این است که من از پیغمبر صلیاللهعلیهوآله شنیدم هر کس سلطان جائری را ببیند که چنین است و چنان است و ظلم میکند واجب است با او بستیزد و در مقابل او مقاومت کند استناد به یک تکلیف.
وقتی پیشنهاد میشود حسین علیهالسلام از محل نینوا و کربلا به مدینه یا یمن برود و مشغول زندگی راحت بشود آنچه مانع قبول این پیشنهاد از طرف امام حسین است تکلیف است، در اظهارات خود آن حضرت هم هست که خدا قبول نمیکند انسان تکلیفش را نیمه کاره بگذارد، در تمام لحظات این سفر پر حادثه و پر ماجرا انسان از کلمات و از گفتار حسین علیهالسلام به خوبی احساس میکند این حرکات و سکنات در راه خدا و برای خدا است، در آن لحظات آخر از جمله کلماتی که از حضرت نقل شده است و همه شنیدهایم و قاعدتاً درست هم هست این کلمه است:
« صبررا علی قضائک یا رب لا اله سواک»
من تسلیم هستم، این روح حادثه کربلاست؛ تسلیم در مقابل خدا، مجلس ما باید این روح را در مردم به وجود بیاورد؛ این گونه سخنرانی شود و همین گونه نوحه خوانده شود؛ این گونه شعر گفته شود و این گونه شعار تنظیم شود، اگر توکل به خدا، آگاهی، بصیرت، ایجاد روح حماسه و فداکاری نبود؛ این مجالس تکلیف خودش را در این زمان انجام نداده است؛ اینها چیزهاییست که میتواند مجالس حسینی ما را به معنای واقعی کلمه حسینی کند، ارتباط معنوی میان ما و حسین علیهالسلام یک ارتباط فکری و احساسی است؛ هم از لحاظ فکر ارتباط بین ما و حسین علیهالسلام وجود دارد هم از لحاظ احساس و عاطفه، مردم امام حسین را دوست میدارند؛ غیر از اینکه به او معتقدند عاشق او هستند، اگر این ارتباط فکری و احساسی وجود نمیداشت این مجالس نمیتوانست آن کاری را بکند که حالا میتواند بکند و در گذشته کرده است.
البته این مجالس انصافاً از آن روزی کارایی پیدا کرد که این افکار اسلامی اصیل در این مجالس راه یافت؛ وگرنه در گذشته اگر روز عاشورا میآمدیم دو کلمه حرف بزنیم میگفتند آقا روز عاشورا وقت حرف زدن است؟ حالا حرف نمیزدن میخواستند به جایش چه کاری بکنند؟ آیا شعر یا روضهای بخوانند تا مردم را روشن کنند؟ خیر میخواستند مشغول همان کارهایی بشوند که میدانید هیچ گونه هدایتی در آنها نبود. (کتاب آفتاب در مصاف، ص19تا20)
محرم سال ۶۰ هجری با برکتترین محرم تاریخ
محرمها همیشه برای ما مبارک بوده است؛ اما از همه محرمهای تاریخ مبارک در محرم سال ۶۰ هجری بود؛ یعنی همان محرمی که حسین علیهالسلام در آن به شهادت رسید.
حسین علیهالسلام یک انسان است؛ اما انسان فوق العاده، بنده صالح و شایسته، وقتی انسانی آماده است برای خدا حتی طفل ۶ ماههاش را در مقابل چشمش ذبح کنند، این اوج انسانیت است و همان چیزی است که ما باید یاد بگیریم، به حق من معتقدم در آن لحظه انسانیت به قله خود رسید که حسین علیهالسلام این کودک شش ماهه را روی دست گرفت و خون گلوی او را به طرف آسمان میپاشید، این اوج انسانیت است، انسان با این عظمت در تاریخ کم نظیر است عاشورا روز اوج انسانیت بود؛ یعنی انسانیت در این روز به قله خود رسید.
از طرف دیگر محرم سال ۶۰ سر حلقه همه حرکتها و همه فداکاریهای بزرگ در طول تاریخ شد؛ مایه این شد که انسان بداند مقاومت وظیفه است.(کتاب آفتاب در مصاف، ص 20و21)
یادداشت: مریم یزدانی
انتهای پیام/ م