مغازۀ نقلیپقلی اما شلوغ پلوغش دنیای عجیب و غریبی دارد از ازدحام خاطرههای ریز و درشت پیرمرد سرحال محلۀ جامی جنوبی، او هرکدام از این خاطرهها را از زمان و مکانی در دورههای مختلف زندگیاش گرفته است.
به گزارش عصر اترک به نقل از پایگاه خبری شیروان: خاطرههایی که گوشۀ هرکدامشان را که بگیری ، سرآغاز قصهای دیگر است حالا مغازه کوچک پینهدوز دنیایی است از خاطرههای تلنبار شده روی هم ، محمد حسین گیلانی از آن 86سالههای چست و چابک است، هیکل ترکهای اما استوارش نشان از سلامت تن و آرامش روحش دارد. این را میتوان از خندههای گاهبهگاه و شکرهای ثانیه به ثانیهاش نیز فهمید،از آن سرد و گرم چشیدههای روزگار است که خیلی جاها هیجان زندگیاش را با ریسک و خطر بالا برده تا وقتی امروز پای حرفهایش مینشینیم و داستانهایش را میشنویم، سری تکان دهیم و با خود بگوییم؛ «عجب کارهای هیجانانگیزی در جوانی انجام داده.، حاجی گیلانی تاجاییکه توانسته خود را از روزمرگیها رهانیده است، جوانی قدیمی که آنقدر برای خودش زندگی کرده که حالا کمتر حسرت گذشته را بخورد و حظ امروزش را هم ببرد. .
وقتی در یک صبح پاییزی به مغازۀ کوچک اما جمع و جور حاج گیلانی در یکی از محله های شیروان خیابان جامی جنوبی میرویم، جریان کار و زندگی را لابهلای تکههای چرم، کفشهای جفتشده قدیمی و جدید، ابزار و آلات پینهدوزی، جلدهای چرمی و دستدوز چاقو، عکسهای سیاه و سفیدی که روی دیوار قاب شده و وسایل قدیمی که شاید هیچ ربطی به کارش نداشته باشند، میبینیم. مهمتر از همۀ اینها اما خود گیلانی که از ابتدا تا انتهای حضور ما سوزن به دست مشغول وررفتن با یک جفت کتانی چینی است که صاحبش برای جلوگیری از پارهشدن با چسب قطرهای دو لایه جداشده از هم را چسبانده بوده و حالا برای اینکه بتواند دور آن را بدوزد، اول باید چسبهای قطرهای را که مثل خوره به جسم کفش رفته، تمیز کند، از صبح اسیر و ابیر این لنگه کفش شدم» و برای اینکه یک وقت از دستمان در نرود که روبهروی کفاش اصیل و خبرهای نشستهایم درادامه گفتگویی کوتاه را مشاهده می کنید که بیانگر عشق وانگیزه ای از سالها تجربه ای است که دران ابراز می کند.
در این شهر هنوز هم قدیمی هایی هستند که علاوه بر سن و سال بالا همچنان پشتکار دارند و کار میکنند در خیابان جامی جنوبی بودم ناگهان به مغازه قدیمی کوچک کفاشی ای برخوردم که پیر مردی از پشت شیشه خیابان و پیاده رو را نگاه میکرد و چشم انتظار مشتری بود.
میگویم از زندگی راضی هستی ؟
میگوید شکر خوب است ,کار جوهر مرد است و تا جان در بدن دارد باید تلاش کند .
حاجی گیلانی طبق قدیم آدمی منضبظ و دقیق است، هرروز صبح به مغازه می آید و هنگام اذان مغازه خود را تعطیل و به مسجد سرخیابان میرود.
حاجی چند سالی است که همسرش فوت کرده و تنها زندگی میکند .
پیرمردی خوش اخلاق و مهربان است وقتی با او سخن میگویم با حوصله و با لبخند جواب سئوال هایم را میدهد.
دستانش پیر و ضعیف شده است و آن قوت جوانی را ندارد اما بازم دست از تلاش نمیکشد و کار میکند و کفش میدوزد ,واکس میزند ..
برروی دیوار مغازه چندین دستخط چسبانده است شعر های خودش است .
پیرمرد کفاش گویا شعر هم میگوید ,دستخط چندین سال پیش خودش است که از طریق نهضت اندک سوادی آموخته است و شعرهایش را با دست خط خودش یادداشت کرده است.
انتهای پیام/