جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۴/۲۶/۲۰۲۴

آیا تمایل دارید در کانال عصر عضو شوید؟

سرویس اجتماعی | کد خبر: ۲۷۸۸۸۰۱
تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۴/۰۵ - ساعت ۱۷:۴۰
مبانی نظری تداوم ناتو پس از جنگ سرد - بخش اول

واقع گرایی و تداوم ناتو پس ازجنگ سرد

این مقاله ضمن بررسی قدرت تبیین هر سه جریان نظری، درصدد ارائه یک چهارچوب نظری تلفیقی است که قادر به توضیح کارآمدتری از تداوم ناتو به ویژه پس از جنگ سرد می باشد.
واقع گرایی و تداوم ناتو پس ازجنگ سرد,

 

چکیده

شکل گیری و تداوم سازمان آتلانتیک شمالی «ناتو» در دوره جنگ سرد، به ویژه پس از پایان جنگ سرد، یکی از موضوع های اساسی و در عین حال بحث برانگیز در نزد محققان رشته روابط بین الملل محسوب می شود. تبیین علل شکل گیری و تداوم این سازمان که در قالب سه نظریه پراستفاده دربارۀ روابط بین الملل یعنی  واقع گرایی «اعم از کلاسیک و جدید»، لیبرالیسم «کلاسیک و جدید» و سازه انگاری اجتماعی در جریان بود، به گونه های متفاوتی شکل گرفته است. این مقاله ضمن بررسی قدرت تبیین هر سه جریان نظری، درصدد ارائه یک چهارچوب نظری تلفیقی است که قادر به توضیح کارآمدتری از تداوم ناتو به ویژه پس از جنگ سرد می باشد.

بر مبنای چهارچوب تلفیقی، در تحلیل چرایی تداوم و توسعه این سازمان هم، بایستی به عوامل سطح تحلیل کلان مانند: ساختار آنارشیک نظام بین الملل، قطبیت نظام بین الملل، نقش قدرت های بزرگ در این نظام و جایگاه نهادهای بین المللی توجه کرد و هم به عوامل و نیروهای درونی و سیاست های داخلی در فرایند شکل گیری و تداوم اتحادیه هایی چون ناتو پرداخت. در عین حال باید پدیده های ذهنی و عوامل مادی را درکنار هم سنجید و به همراه هم تأثیر آنها را مورد بررسی قرار داد.

در این نوع تبیین، عوامل مختلف در سطوح گوناگون برای فهم روند تداوم ناتو مورد توجه قرار می گیرند. در نهایت، در تبیین این مسأله به نقش و جایگاه هویت به ویژه فرایند هویت سازی که براساس آن هویت  غربی با  برداشت و تفسیری خاص از ارزش های دموکراتیک در مقابل هویت های غیرغربی با انگاره ها و ارزش هایی متفاوت، مورد توجه قرار می گیرد. در واقع این دوگانگی هویتی به عامل تداوم سازمان هایی مانند ناتو منجر می شود که هدف آن، حفظ هویت برساخته شده در مقابل دگر هویتی است.

واژه های کلیدی: نظریۀ روابط بین الملل ، اتحادیه ها، تداوم ناتو، جهان پساجنگ سرد.

مقدمه

در عصر نوینی که تقابل های سنتی میان بلوک بندی های نظامی قدرت از میان رفته است، حیات سازمان هایی مانند پیمان آتلانتیک شمالی «ناتو» از معماهای جدی در حوزۀ نظری روابط بین الملل است. از این رو از مهمترین پرسش های مطرح در عرصه های جهانی این است که چه عواملی موجب  تداوم اتحادیه هایی چون ناتو در دوران پس از پایان جنگ سرد بوده اند؟

در درون چهارچوب های گوناگون نظری این پدیده چگونه فهمیده شده است؟ و کدام یک از نظریات روابط بین الملل بیشتر قادر به تبیین روند تداوم ناتو پس از پایان جنگ سرد هستند؟ آیا اصولاً با توسل به یک نظریه، می توان علل تداوم ناتو را تبیین کرد. در پاسخ به پرسش های فوق، ابتدا بایستی ماهیت و جایگاه اتحادیه ها در نظریات روابط بین الملل را بررسی و سپس تبیین هر یک از آنها نسبت به مسأله علل تداوم ناتو پس از پایان جنگ سرد را مورد ارزیابی قرار داد و سپس این پدیدۀ مسأله ساز را مورد فهم قرار داد.

1.نظریۀ واقع گرائی، اتحادیه ها و ناتو

1.1 .واقع گرایی و فهم اتحادیه ها

بر اساس اصول واقع گرایی،  هدف دولت ها از ایجاد «اتحادیه ها»[2]، تعقیب و افزایش قدرت نسبی خود نسبت به دولت های دیگر در محیطی آنارشیک می باشد. بر مبنای  این رویکرد در چنین محیطی هیچ دولتی نسبت به نیات سایر دولت ها مطمئن نیست و قطعیتی در مورد اهداف و مقاصد آنها ندارد، این مسأله موجب ظهور «معمای امنیتی»[3] می گردد.

عضویت در اتحادیه های عمدتاً نظامی می تواند پاسخی به معمای امنیتی باشد، از سوی دیگر شکل گیری اتحادیه ها موجب حفظ «موازنه قدرت»[4] درون نظام بین الملل می گردد؛ در چنین نظامی، دولت مهاجم با اتحادیه ای از مخالفین مواجه می شود که ارادۀ لازم برای ممانعت از سیاست های تهاجمی وی را دارند (Burton, 2012: 144)، البته ایجاد اتحادیه جهت موازنه قدرت در مقابل دولت هژمونیک و یا دولت تهاجمی، تنها یکی از اشکال پاسخ به معمای امنیتی در نظام بین الملل آنارشیک است.

نوع دیگر شکل گیری اتحادیه ها، زمانی است که دولت ها از ترس و تهدید تجاوز دولت دیگر با هم متحد شوند. درواقع دراین حالت، دولت ها با الحاق به یک دولت مهاجم و یا یک قدرت در حال ظهور درصدد جلوگیری از شروع جنگ از سوی دولت مهاجم می آیند. در چنین شرایطی، دولت هایی که با دولت مهاجم متحد شده اند از حملۀ وی مصون مانده و در بسیاری از مواقع در پیروزی های این دولت و دستاوردهای سرزمینی و منابع اقتصادی آن سهیم خواهد شد (Walt, 1990: 27).

 بنابراین، موازنه، الزاماً در پاسخ افزایش قدرت یک دولت در نظام بین الملل صورت نمی گیرد، بلکه بخشی از آن در پاسخ تهدیدی است که از سوی دولت ها صورت می گیرد؛ با این استدلال ، قدرت های بزرگ الزاماً موجد تهدید نیستند، بلکه با وجود برخی مؤلفه ها یک قدرت متوسط هم ممکن است به یک دولت تهدیدکننده تبدیل شود. استفن والت، این مؤلفه ها را در چهار خصیصه مورد توجه قرار  می دهد که با ترکیب آنها، یک دولت تهدیدگر ایجاد می شود: قدرت نسبی، هم جواری جغرافیایی، توانمندی های تهاجمی و نیات تهاجمی.

 به زعم والت، دولت های آلمان هیتلری و اتحاد جماهیر شوروی این ویژگی ها را داشتند و از این حیث هم تهدیدگر، هم توسعه طلب و هم تجدیدنظرخواه بودند (Walt, 1990: 22-2). نتیجه این  که تلاش در موازنه قدرت و «موازنه تهدید» از عوامل تعیین کننده  در شکل گیری اتحادیه ها و تداوم آنها محسوب شده و ابزار بالقوه مفیدی برای تحلیل اتحادیه های فراملی پس از جنگ جهانی دوم محسوب می شوند.

یکی دیگر از عوامل تعیین کننده در شکل گیری و تداوم اتحادیه ها از منظر واقع گرایی، نوع «قطب بندی»[5] در نظام بین الملل می باشد. به زعم واقع گرایان در یک نظام دوقطبی، اتحادیه ها بیشتر از نظام های «چندقطبی»[6] و تک قطبی دوام می آورد و توسعه می یابند.

جنگ سرد، نمونه ای مهم و نتیجۀ بارز نظام «دوقطبی»[7] است که در آن دو قدرت بسیار بزرگ، دولت های ضعیف تر را دور هم جمع کرده بودند؛ در چنین نظامی،  دولت قدرتمند به دولت ضعیف نیازی نداشته و بدان ها وابسته نمی باشند. در مقابل، دولت ضعیف تر به خاطر ترس از قدرت های قوی تر و نیاز به حمایت بیشتر از آنها در مقابل رقبای منطقه ای و اعطای پاداش های مالی به آنها موجب می گردد، وارد اتحاد با دول قدرتمند شوند (Burton, 2012: 25).

در چنین نظامی وجود اختلافات داخلی میان اعضاء موجب فروپاشی نظم و موازنه و تزلزل اتحادیه ها نخواهد بود؛ نمونۀ آن را می توان در درون اتحادیه ناتو در بحران کانال سوئز مشاهده کرد. ازدید واقع گرایان در یک نظام چندقطبی که بیشتر از دو قدرت متعادل وجود دارد امکان پیش بینی رفتار دولت ها و شکل گیری اتحادیه ها سخت تر می  باشد و دولت های ضعیف تر در انتظار مشاهده این مسأله می باشند که کدام دولت قوی، رهبری بلوک را بر عهده می گیرد و به دلیل عدم قطعیت نیات و رفتار کنش گران، تأثیرات سیستمی برشکل گیری اتحادیه ها اندک می باشد.

حالت سوم، نظام تک قطبی است؛ در این نظام امکان ایجاد «ائتلاف» علیه قدرت تک قطبی و یا تلاش دسته جمعی جهت ایجاد جهان چندقطبی به ویژه در زمانی که قدرت تک قطبی تهدیدی علیه دولت های کوچکتر باشد، وجود دارد. (Lacatelia & Testoni , 2009: 348)

عامل دیگر تأثیرگذار در تداوم اتحادیه ها، نقش عوامل و انگیزه های درونی اعضای اتحادیه ها می باشد. به زعم واقع گرایان بسیاری از اتحادیه ها، موافقت نامه های موقتی محسوب می شوند که در پاسخ به تهدید و تجاوز به وجود می آیند و با از بین رفتن تجاوز و تهدید، به دلیل فقدان وحدت میان اعضای آنها، از بین می روند؛ بنابراین با تغییر محیط خارجی، ممکن است سطوح اختلافات میان اعضاء دربارۀ اولویت ها، سیاست ها و تصمیم گیری های اعضای اتحادیه ها افزایش یابد؛ در نتیجه  دول عضو ممکن است در چنین شرایطی رویکرد «ترک» اتحادیه را در پیش گیرند. خروج نظامی فرانسه از ناتو در سال 1960 با تأکید بر استقلال امنیتی و سیاست های هسته ای این کشور را می توان نمونه ای از اتخاذ چنین رویکردی تلقی نمود.

عامل دیگر تداوم اتحادیه ها به زعم واقع گرایان، میزان وابستگی هر یک از اعضاء به یکدیگر در درون اتحادیه ها می باشد. از این حیث هر اندازه یک دولت به دولت های دیگر عضو وابسته تر و میزان اعتماد نسبت به یکدیگر بیشتر باشد، ریسک زیادتری را برای حفظ اتحادیه خواهد پذیرفت (Snyder, 1984: 467)، البته سطح وابستگی اعضا به یکدیگر در درون اتحادیه در طول زمان تغییر می یابد و این تغییرات بر تداوم اتحادیه ها اثرگذار می باشد.

در اوایل شکل گیری ناتو پس از شروع جنگ سرد دولت های اروپائی عضو ناتو احساس وابستگی بیشتری به ایالات متحده آمریکا داشتند و این کشور نیز امنیت اروپای غربی را بیشتر تضمین می کرد، با نزدیک شدن به اواخر جنگ سرد و مشخص شدن تقسیم بندی اروپای غربی و شرقی و ظهور جهان سوم و کاهش احتمال حمله شوروی به بلوک غرب و غرب علیه سرزمین های شوروی، این وابستگی کمتر گردید. با پایان جنگ سرد نیز میزان وابستگی قدرت های اروپائی به آمریکا کمتر شد (Burton, 2012: 30).

البته بسیاری از نظریه پردازان، واقع گرایی کلاسیک را در تبیین این فرایندها کارآمد نمی دانند و به منظور اصلاح این رویکرد، رویکردهای نظری مهمی مانند مکتب کپنهاگ، واقع گرایی تهاجمی و واقع گرای تدافعی ظهور یافت. برخلاف واقع گرایی کلاسیک که در شکل گیری و تداوم اتحادیه ها، تنها به عوامل سطح نظام توجه می کرد، رویکردهای جدید، اقدام به بررسی تأثیر و نقش عوامل ذهنی و تأثیر فهم و نوع نگرش کنش گران اصلی و نیز سیاست های داخلی پرداخته اند (Buzan,1991: 61).

به زعم این مکتب، عواملی مانند بی ثباتی های داخلی و اختلافات ایدئولوژیک و عقب ماندگی اقتصادی دولت ها ممکن است دولت های دیگر را مورد تهدید قرار دهند. تروریسم یکی از پدیده هایی است که در کنار سایر اشکال خشونت امنیت فردی در درون دولت ها و توان دولت ها را جهت حفظ امنیت شهروندان با چالش های جدی مواجه کرده است.

به دلیل اهمیت فرایندهای ذهنی و نظام ایده ها در این مکتب، زبان به عنوان مهم ترین نظام نمادین و معنایی، تأثیرات ویژه ای نه تنها در سیاست خارجی دولت ها بلکه در شکل دادن به محیط اجتماعی در عرصه بین المللی دارد... ازا ین حیث، زبان دولت مردان و عموم مردم که در قالب هایی هم چون تفسیر، نمادگرایی، امتناع، انگیزش و ناخودآگاه متجلی می شود، در سیاست  های خارجی تبلور یافته و در ساختارهای مختلف شبیه به موازنه قدرت یا مکانیسم بازار عمل می کند (Buzan, 1993: 133-234).

در نظریه «واقع گرایی تهاجمی»[8] که جان میرشایمر بنیان گذار آن محسوب می شود نظام بین الملل، محیطی آنارشیک تصور می شود که رقابت قدرت واحدهای درون آن پایان ناپذیر بوده و بازندگان این رقابت با احساس ناامنی دائمی مواجه هستند (Mearsheimer, 1993, 677). چنین نظامی، قدرت های بزرگ را وادار به افزایش قدرت نسبی خود می کند چرا که این اقدام بهترین گزینه برای افزایش امنیت دولت ها محسوب می شود (Rudloff, 2013: 46).

براساس نگاه واقع گرایی تهاجمی، رابطه مستقیمی میان توانمندی اقتصادی دولت  ها و تمایل به عضویت در اتحادیه ها وجود دارد؛ بدین معنی که با افزایش توانمندی اقتصادی قدرت  های بزرگ، متعاقباً هزینه های نظامی افزایش پیدا کرده و تمایل به عضویت در اتحادیه ها افزایش خواهد یافت (Rudloff, 2013: 50).

 نظام بین الملل آنارشیک انگیزه های زیادی برای توسعه طلبی دولت ها فراهم می کند.

 از آنجائی که دراین نظام تنها دولت های قدرتمند توان بقاء دارند، همه ی دولت ها چاره ای جز افزایش قدرت خود نسبت به دیگران ندارند. دولت ها در هر زمان و مکانی که سودشان بیشتر از هزینه هایشان باشد به گسترش نظامی و توسعه قدرت خود دست خواهند زد. افزایش تأسیسات نظامی، دیپلماسی یک جانبه و اتخاذ سیاست های اقتصادی خارجی سوداگرایانه از جمله ابزارهای توسعه طلبی این دولت ها محسوب می شوند (Taliaffero, 2000: 3).

نظریه «واقع گرایی تدافعی»[9] برخلاف واقع گرایی کلاسیک بر این باور است که نظام بین الملل آنارشیک تنها در شرایط خاص، انگیزه های  توسعه طلبی را برای دولت ها فراهم می آورد.

معمای امنیتی ناشی از این نظام موجب شده است دولت ها نسبت به نیات آینده یکدیگر و «قدرت نسبی» آنها با احتیاط رفتار نمایند (Taliaffero, 2000: 4). از سوی دیگر، نظام بین الملل ضرورتاً مولد جنگ و تنش نبوده و راهبردهای دفاعی، بهترین استراتژی جهت حفظ امنیت محسوب می شود (Rudloff, 2013: 47)؛ لذا در افزایش تهدید علیه قدرت های بزرگ، آنها هزینه های نظامی خود را افزایش، از منازعه علیه دولت های دیگر بهره  مند شده و در نهایت تمایل به عضویت در اتحادیه ها افزایش خواهد یافت (Rudloff, 2013: 48).

یکی از مفروضات بنیادین نظریه واقع گرایی تدافعی، نقش تعدیل کننده های ساختاری از قبیل موازنه تهاجمی/ دفاعی، همجواری جغرافیائی و دسترسی به موادخام و مهمتر از همه سیاست داخلی در محدود سازی اثربخشی واکنش دولت ها به محیط بین المللی می باشد (Taliffero , 2000: 132).

2.1. واقع گرایی و تداوم ناتو پس ازجنگ سرد

واقع گرایی قائل به وجود رابطه مستقیم میان موازنه قدرت و تهدید، نوع قطبیت نظام بین الملل و پویائی های عوامل داخلی از یک سو و شکل گیری و تداوم اتحادیه ها از سوی دیگر می باشد. درخصوص شکل گیری ناتو و تداوم آن به ویژه پس از پایان جنگ سرد می توان این رابطه را تبیین کرد؛ طبق این رویکرد، دولت ها به خاطر موازنه علیه قدرت قوی تر و یا همکاری با قدرت قوی تر، امنیت خود را افزایش می دهند که البته این مسأله تحت تأثیر ساختار نظام بین الملل است.

در دورۀ جنگ سرد، موازنه علیه قدرت اتحاد جماهیر شوروی به ویژه تلاش در بازگرداندن آلمان به بلوک غرب در تأسیس و تداوم ناتو اهمیت فزاینده ای داشت و سازمان ناتو در مقابل سازمان ورشو ایجاد و تداوم یافت. مسأله دیگری که در این خصوص مورد توجه قرار گرفته است، ترس از حمله و تجاوز قدرت ها ولو قدرت های متوسط و ضعیف و تلاش برای همکاری و اتحاد با آنها جهت خنثی سازی حملات آنها است. تلاش جمهوری های چک، مجارستان و لهستان برای عضویت در ناتو از یک سو با هدف مقابله با مداخله روسیه در امور داخلی آنها و ترس از حمله احتمالی سایر اعضای ناتو به این کشورها از سوی دیگر صورت می گرفت.

علاوه بر این، کشورها با عضویت در ناتو درصدد سهیم شدن در پیروزی های منازعات آینده بوده اند. (Walt, 1997: 156-179). در دوره پس از جنگ سرد نیز مسأله موازنه علیه روسیه و ترس از حمله سایر اعضای سازمان علیه آنها علت اصلی تداوم ناتو تلقی گردیده است (Burton, 2012: 297).

یکی از مسائل مرتبط با تداوم ناتو نقش نوع همکاری یا تضاد میان اعضاء ناتو می باشد. بلافاصله پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، دولت های فرانسه و آلمان صحبت از ایجاد یک نهاد امنیتی فراتر از نظارت ناتو و متفاوت از آن از سوی دولت های اروپایی را مطرح نمودند، ولی دولت بوش اول با تصویب نشست سران رم در سال 1991، دولت های عضو ناتو را وادار کرد که به ناتو متعهد شده و افزایش توانمندی های اروپا بایستی در خدمت سازمان ناتو باشد. تلاش آمریکا مانع از انشقاق میان اعضاء گردید و همکاری میان اعضاء به ویژه در حوزۀ تسلیحات هسته ای را تقویت کرد. (Burton, 2012: 2 & 8).

 بحران بوسنی نمونۀ بارزی در این زمینه است. در این بحران، در مرحله اول دولت آمریکا اعلام نمود که موضوع کاملاً اروپایی است و به ایالات متحده آمریکا ارتباطی ندارد، این مسأله اعضای اروپائی ناتو را تحت تأثیر قرار داد، ولی دولت کلینتون در ادامه، تعهد خود را به ناتو تجدید کرد و نقش این کشور در نزاع علیه صرب ها را تقویت نمود، حتی فرانسه که با حضور و نفوذ فزاینده آمریکا در ناتو مخالفت می کرد در این بحران به این نتیجه رسید که ساختارهای خارج از ناتو نمی تواند امنیت بین المللی را ﺗﺄمین کند.

نکتۀ دیگر مورد نظر واقع گرایی در ارتباط با ناتو، رابطه میان قدرت های مؤسس اتحادیه ها و تداوم آنها می باشد. درخصوص ناتو، واقع گرایان بر این ادعا هستند که یکی از علت های تداوم ناتو پس از جنگ سرد، تمایل ایالات متحده آمریکا به استفاده از این سازمان به عنوان ابزار حفظ نفوذ خود در اروپا می باشد؛ همچنان که کنت والتز بیان می کند: «از نظر واقع گرایی، ناتو پس از پایان جنگ سرد، کارکرد خود را از دست داد و تداوم آن صرفاً ابزاری برای نفوذ آمریکا در سیاست های خارجی و نظامی دولت های اروپائی تلقی می شود.

توانایی این کشور در گسترش و تداوم حیات این سازمان نشان می دهد که نهادهای بین المللی چگونه از سوی قدرت های بزرگ و در راستای تحقق منافع آنها ایجاد و حفظ می شوند (Waltz, 2000: 29)، البته در این خصوص بایستی به «عدم تقارن» توانمندی های میان آمریکا و دیگر اعضای ناتو توجه کرد. دخالت و حمله آمریکا در بوسنی، کوزوو، افغانستان نشان داد که قدرت و توان آمریکا بیشتر از بقیه کل اعضای ناتو می باشد.

موضوعی که اروپائیان نیز خود بدان نتیجه رسیده اند که بدون قابلیت های این کشور، امکان پیروزی در این مبارزات وجود نداشت (Burton, 2012: 300)؛ بنابراین اروپا نیز حداقل جهت مقابله با تهدیدات خارجی تمایل به حفظ ناتو دارد و این مسأله تنها با همکاری آمریکا می تواند تحقق یابد، از سوی دیگر اعضای اروپائی ناتو در مشروعیت سیاسی اقدامات آمریکا نقش زیادی را ایفا کردند (هارتمن، 1390: 153).

یکی دیگر از عوامل تداوم ناتو پس از جنگ سرد به زعم واقع گرایان، تغییر ماهیت تهدید از برون دولتی به درون دولتی است. طرفداران رویکرد رئالیسم تدافعی به جای تأکید بر ساختار بین المللی، به نقش عوامل داخلی دولت  های عضو در عضویت سازمان ها و تداوم آنها اعتقاد دارند. پایان جنگ سرد و ظهور تهدید جدیدی به نام تروریسم موجب حمله به افغانستان و تلاش در حذف طالبان شد. در واقع تهدید تروریسم بود که دولت های متأثر از آن را به همکاری با سایر اعضای سازمان جهت مقابله با آن تهدیدات وادار کرد.

یکی دیگر از مفروضات واقع گرایان در ارتباط با توسعه و تداوم ناتو، «ویژگی های نهادی» و سازمانی ناتو می باشد. به زعم واقع گرایان در سازمان های بسیار بزرگ و نهادینه مانند ناتو، مقامات و کارمندان آن «منافع قدرتمندی در تداوم آن دارند» (Waltz, 2000: 28).

در نهایت می توان گفت که واقع گرایان عوامل اصلی تداوم ناتو را در ظهور معادلات جدید قدرت در ساختار نظام بین الملل و نیز بروز تهدیدات نوین در عرصه های داخلی و بین المللی می دانند که هرگاه با منافع نهادی درونی سازمان ناتو پیوند می خورد مایۀ تداوم آن می گردد.

2.لیبرالیسم، اتحادیه ها و ناتو

1.2.لیبرالیسم و اتحادیه ها

برخلاف نظم واقع گرایانه که سنخ آرمانی آن «تعارض و امنیت» است در نظم لیبرالی، معنی و ایدۀ اصلی وابستگی متقابل و «آزادی» است. برخلاف تصور واقع گرایان که پذیرش آزادی را مستلزم پذیرش ناامنی تلقی می کنند، لیبرال ها بر این باورند که در محیط فاقد آزادی، احساس امنیت بی معنی است و امنیت یک کنش گر با ناامن کردن و تهدید دیگران تحقق پیدا نمی کند (Baylis & Smith , 2001: 141-162). مبانی نظریۀ امنیتی لیبرالیسم برخلاف واقع گرایی که مبتنی بر جنگ می باشد، بر صلح متکی است.

لیبرال ها اگرچه مانند واقع گرایان بر نظام بین المللی آنارشیک تأکید دارند، اما این وضعیت را غیرقابل اجتناب نمی دانند و برخلاف واقع گرایان، جنگ را واقعیت گریزناپذیر نظام بین المللی تلقی نمی   کند. یکی از مفاهیم اساسی نزد لیبرال ها مفهوم «عقاید» می باشد؛ بر اساس نگاه آنها سیاست قدرت حاصل از عقاید بوده و آن مفهوم، امنیت را نزد کنش گران چهارچوب بندی می کند. از سوی دیگر با توجه به قابل تغییر بودن عقاید امکان تغییر مفهوم امنیت نیز نزد کنش گران همواره وجود دارد (عبداله خانی، 1385: 104).

با توجه به الگوهای فکری متفاوت در لیبرالیسم می توان چهار رویکرد امنیتی را مورد توجه قرار داد: رویکرد «نظم طبیعی امنیتی»، رویکرد «امنیت متکثر»، رویکرد «صلح دموکراتیک» و رویکرد «امنیت نهادگرا». اولین و قدیمی ترین رویکرد لیبرالیستی امنیت، براساس اندیشه های امانوئل کانت و جرمی بنتام بنیان نهاده شده که بر وجود نظم طبیعی به مثابه «قانون بازار» تأکید دارد؛ بر این اساس بین منافع ملت ها هیچ تضاد ذاتی وجود ندارد. تأسیس جامعه ملل را براساس قابلیت تعمیم «قرارداد اجتماعی» از سطح ملی به سطح بین المللی می  توان توضیح داد که دولت های مختلف جهان با الحاق به این جامعه دست به تشکیل یک فدراسیون صلح طلب خواهند زد و همین امر منجر به تقویت و گسترش صلح جهانی خواهد گردید (خانی، 1385: 106).

رویکرد امنیتی متکثر در قالب دو نظریه عمده «همگرایی منطقه ای»[10] و «وابستگی متقابل»[11] قابل مطالعه است. نظریه پردازانی هم چون  «دیوید میترانی»، «ارنست هاس» و «کارل دویچ» ادعا می کنند که همکاری های فراملی برای حل مسائل مشترک منطقه ای و جهانی ضرورت دارد؛ از این حیث همکاری در یک بخش موجب «تسری» همکاری در بخش های دیگر خواهد گردید.

 به هر حال به زعم نظریه پردازان همگرایی، همکاری های فراملی، التهاب های ملی گرایانه را کاهش داده و امکان ایجاد ثبات و امنیت را افزایش می دهند، همکاری های منطقه ای می تواند به عنوان عامل بازدارنده عمل نموده و به تناسب میزان ثبات و ادغام می تواند ناامنی های درونی و بیرونی را مدیریت کند (کاظمی، 1366: 67-55).

براساس نظریه صلح دموکراتیک، دولت های دموکراتیک در حوزه های امنیتی و تلاش درایجاد اتحادیه ها قرابت زیادی دارند. در این دولت ها ویژگی هایی چون؛ احساس مسئولیت و پاسخ گوئی نسبت به مردم، احترام به حاکمیت قانون، احترام به حقوق اقلیت ها و زنان، نظارت مردم و رسانه ها بر قوۀ مجریه، استقلال قوای مقننه، مجریه و قضائیه از یکدیگر موجب می شود که در مقابل تهدیدات دولت های غیردموکراتیک، با یکدیگر متحد شوند.

بنابراین دولت هایی که ساختارهای سیاسی داخلی مشابهی دارند، بیشتر به اتحادیه ها گرایش دارند (Burton, 2012: 30). یکی از عوامل دیگر مرتبط با نظریه صلح لیبرال، نقش تجارت بین الملل آزاد در شکل گیری اتحادیه های امنیتی است.

 براساس رویکرد امنیتی نهادگرای لیبرال، صلح و امنیت بین المللی در نظام بین الملل آنارشیک، نیازمند وجود نهادها و «رژیم های بین المللی» است. به زعم لیبرال های نهادگرا، اتحادیه ها مجموعه ای از قوانین و قواعد میباشند که به تجویز عملکردها می پردازند، فعالیت ها را محدود می کنند و توقعات بازیگران را شکل می دهند، محدودیت ها و فشارهای ناشی از آنارشی بین المللی را بر دوش دولت ها کاسته و از طریق فراهم کردن اطلاعات، سرشکن کردن هزینه ها، عملی کردن ایده ها و تجمع توانمندی ها بر تهدیدات فائق می آیند (عسگرخانی، 1383: 65).

 به عقیدۀ لیبرال های نهادگرا، نهادها حداقل از سه طریق به افزایش همکاری میان دولت ها کمک می کنند؛ آنها موانع همکاری میان دولت ها از قبیل عدم  قطعیت نیات دولت ها، بی اعتمادی و هزینه های بالای ناشی از آنها را کاهش می دهند، آنها در تأکید بر عمل جمعی، مسأله «دستاوردهای نسبی» و نقایص همکاری های مشترک نقش اساسی ایفا می کنند و نهایتاً نهادها، تبلور ابزارهای عملی هماهنگی میان مؤسسین خود محسوب می شوند (Webber, 2009:16). از جمله کارکردهای دیگر نهادها؛ تمهید فرصت برای نظارت و مجازات رفتار دیگران، شکل گیری توافقات متقابل و موجب شفافیت امنیت ملی و نیات اعضاء می باشد (Wallander, 1995: 5).

2.2.لیبرالیسم و تداوم ناتو

همان گونه که در مبحث قبلی بدان پرداخته شد میان مفروضات لیبرالیسم و مسأله شکل گیری و تداوم فعالیت های ناتو در دوره جنگ سرد و پس از آن رابطه و قرابت بالایی وجود دارد:

یکی از اصول نظریۀ لیبرالیسم، نقش سیاست ها و عوامل داخلی دولت های عضو در تداوم این اتحادیه می باشد. وجود ارزش ها، هنجارها و ایدئولوژی مشترکی همچون دموکراسی، لیبرالیسم و سرمایه داری میان اعضاء اتحادیه ناتو نقش اساسی در روند شکل گیری و تداوم این سازمان ایفا نموده است (Burton, 2012: 30).

براساس نظریه صلح دموکراتیک، دولت های دموکراتیک از منازعه با یکدیگر خودداری کرده و برای دفاع از ارزش های دموکرانیک مشترک در مقابل دولت های غیردموکراتیک دست به اتحاد می زنند؛ البته برخی از نظریه پردازان لیبرالیسم اقدام به تفکیک دو نوع لیبرالیسم از یکدیگر می نمایند: لیبرالیسم تدافعی که خواستار توسعه دموکراسی از طریق ابزارهای صلح آمیز می باشد و لیبرالیسم تهاجمی که خواستار توسعه دموکراسی از طریق ابزارهای غیرصلح آمیز است (Miller, 2010: 33).

 به زعم لیبرال ها هدف ناتو در دورۀ جنگ سرد حمایت از دموکراسی های اروپای غربی در مقابل ایدئولوژی کمونیسم بود ولی با پایان جنگ سرد، هدف ناتو گسترش و حمایت از دموکراسی در میان کشورهای اروپای شرقی و مرکزی بوده است (Burton, 2012: 31). افکار عمومی داخلی اعضای ناتو و رقابت میان گروه های قدرت در داخل این اعضاء نیز نقش پراهمیتی درتداوم فعالیت های ناتو داشته است.

مداخله دولت کلینتون در بوسنی و سومالی تحت تأثیر افکار عمومی آمریکا صورت گرفت؛ از سوی دیگر می توان انگیزه های تجاری گروه ها و لابی های داخلی پشت شعار توسعه دموکراسی را در تلاش آمریکا جهت حفظ و تداوم ناتو به خوبی تحلیل کرد؛ از سوی دیگر در الحاق اروپای شرقی و مرکزی به ناتو، دولتهای ملحق دارای مقاصد اقتصادی و تجاری بوده اند؛ به عبارت دیگر با الحاق این کشورها به ناتو، موجبات ثبات و امنیت آنها فراهم گردیده و به تبع آن، سرمایه های خارجی جذب این کشورها شده و نهایتاً افزایش پیوندهای اقتصادی آنها با اروپای غربی را به همراه داشته است (Burton, 2012: 307).

برخی از نویسندگان لیبرال به عوامل داخلی مانند؛ منابع محدود، بودجه محدود برای امور نظامی در برابر امور دیگری همچون بخش سلامت، آموزش، زیر ساختارها و امور رفاهی کشورها در تمایل دولت های غیر عضو اتحادیه جهت عضویت در این سازمان برای استفاده ازمنابع اعضای دیگر توجه نموده اند (Russett, 1982: 767-777). به زعم لیبرال ها، مادامی که اتحادیه هایی مانند ناتو می توانند امنیت اعضاء را تأمین کنند، آنها قادر خواهند بود به تداوم و شکل گیری فعالیت های دموکراتیک در داخل ادامه دهند.

یکی از مفروضات لیبرالیسم در چرایی تداوم ناتو پس از پایان جنگ سرد، «قابلیت نهایی»و سازمانی این اتحادیه ها می باشد. به زعم لیبرال ها خصوصیات نهادی ناتو موجب بازگشت آلمان پس از جنگ جهانی دوم به نظام اروپای غربی محسوب می شود. خصوصیاتی هم چون؛ سیستم کنترل و فرماندهی چندجانبه، شفافیت، مکانیزم ها جهت تسهیل امتیازات، همگرایی میان نیروهای ملی، تبادل اطلاعات مشترک راجع به میزان نظامی و نیروهای انسانی، تجارب مشترک، پروتکل های نحوه همکاری در عملیات از جمله دلایل نهادی تداوم ناتو پس از جنگ سرد محسوب می شود (Tuschoff , 1999: 140-142).

به زعم لیبرال های نهادگرا، اگر چه ناتو ابتدا به خاطر بازدارندگی در مقابل شوروی ایجاد شده بود و بر این اساس با فروپاشی شوروی بایستی از میان می رفت ولی دارای ویژگی ها و ساختارهایی است که پس از فروپاشی شوروی نیز برای مواجهه با بی ثباتی و «عدم قطعیت» میان اعضاء و مواجهه با محیط جدید ایجاد همگرایی میان اعضاء را بیشتر از گذشته می نماید (Wallander , 2000: 705).

ادبیات دیگر مرتبط با چرایی تداوم ناتو از سوی لیبرالیسم، مسأله مدیریت امنیت در فضای جهانی شده می باشد، والندر وگیوهین در مقاله «قدرت و حکمرانی دردنیای جهانی شده» مهمترین عوامل تداوم ناتو را درموارد زیر برشمردند؛ وقتی تهدیدها از بین می روند، نهادهایی مانند ناتو به جای این که از بین بروند، نقش های جدیدی را ایفا می کنند؛ ناتو می تواند هم از حیث پذیرش اعضای جدید و هم از جهت پاسخ به محیط خارجی در حال تغییر اقدام به مدیریت تغییرات به نفع اعضای خود نمایند؛ تداوم ناتو می تواند از یک سو تهدیدات خارج از آن و از سوی دیگر تهدیدات امنیتی میان اعضای خود را مدیریت نماید (Burton, 2012: 41-43)؛ بنابراین وجود توانمندی های مدیریت جهان در حال تغییر ناتو موجب تداوم حیات آن و توفیق در فعالیت های این سازمان گردیده است.

پی نوشت:

[2]- Alliances

[3]- Security Dilemma

[4]- Balance of Power.

 [5]- Polarity

[6]- Multi Polarity

[7]- Bipolarity

[8]- Offensive Realism

[9]- Defensive Realism

[10] Regional Integration

[11] Interdependence

مراجع

منابع:

- عبداله خانی، علی. (1385)، نظریه های امنیت، تهران: ابرار معاصر تهران.

- عسگرخانی، ابومحمد. (1383)، رژیم های بین المللی، تهران: نشر ابرار معاصر تهران.

- کاظمی، علی اصغر. (1366)، نظریه همگرایی در روابط بین الملل، تهران: قومس.

- مشیرزاده، حمیرا. (1384)، تحول در نظریه های روابط بین الملل، تهران: سمت.

- ونت، الکساندر. (1384)، نظریه اجتماعی سیاست بین الملل. ترجمه حمیرا مشیر زاده، تهران: سمت.

- هارتمن، یورگن. (1390)، روابط بین الملل، ترجمه: جواد قدسی، تهران: سمت.

- هادیان، ناصر. (1382)، «سازه انگاری، از روابط بین الملل تاسیسات خارجی»، فصلنامه سیاست خارجی، سال هفدهم، شماره 2.

- Buzan, B.(1991), People, State and Fear, Colorado: lynnerienner.

- Buzan, B. (1993), The Logic of Anarchy: Neorealism to Structural Realism, NewYork: Colombia University Press.

- Baylis, John & Smith Steve. (2009), The Globalization of World Politics, Oxford: Oxford University Press.

- Onuf, N. (1989), World of Our Making, Colombia University of South Carolina Press.

- Schimmeifenning, F. (2003), the EU NATO and Integration of European: Rules and Rhetoric, Cambridge: Cambridge University Press.

- Tuschoff, C. (1999), Alliance Cohesion and Peaceful   Change in NATO, Oxford: Oxford University Press.

- Wallander. C.A. (1995), Mortal Friends, Best Enemits: German – Russian Cooperation after the Cold War. London: Cornell University Press.

- Fierk, k. M. and Wiener, A. (1999), “Constructing Institutional Interest: EU and NATO Enlargment”, Journal of European Public Policy, VOL. 6.

- Hemmer, C. and katzenestein, P. (2002), “Why Is There NATO in Asia? Collective Identity, Regionalism and the Origins of Multilateralism”, International Organization, Vol. 56, No. 3.

- Locatelia, A. & Testoni, M. (September 2009), “Intra _ Allied Competition and Alliance Durability: The Cases for Promoting a Division of labour Among NATO Allies”. European Security, Vol. 18, No. 3.

- Mearshiemer, J. (1990), “Back to the Future: Instability in European after the Cold War”, International Security, vol. 15.

- Miller, b. (2010), “Explaning Changes in U.S. Grand Strategy, The Rise of Offensive Liberalism and the War in Iraq”. Security Studies, N.19.

- Mequita, benode (2006), “Intervention and Democracy”, International Organization, No. 60.

- Rim, Toomas (2006), “Estonia and NATO: A Constructivist View of National Interest and Alliance Behavior”, Baltic Security and Defence   Review, vol. 8.

- Rodloff, Peter (2013), “Offensive Realism, Defensive Realism and Role of Constrains”, The Mid South Political Sciences Review, vol. 41.

- Russett, B. (1982), “Defense Expenditures and National Well being”, American Political Science Review, vol. 76.

- Risse kappen, T. “Collective Identity in a Democratic Community: The case of NATO” in katzenestein, P.J. (ed.), Culture of National Security, Colombia University Press.

- Smith, Steve. (2009), “Reflectivist and Constructivist Approaches in International Theory”, (eds.), in Globalization of World Politics.Oxford University Press.

- Snyder, J. (1990), “Alliance Theory: A Neorealist First Cut” Journal of Inter national Affairs. Vol. 44.

- Snyder, J. (1968), “Alliance Poitics”, International Security Quarterley, Vol. 12.

- Taliaferro, J. w. (2001), “Security Seeking under Anarchy: Defensive Realism Revisited”, International Security, vol. 25. No. 3.

- Vanhom, P. (2003), “Security and Culture, or Why NATO Wont Last”, Security Dialogue, No. 32.

- Webber, Mark (April 2009), “Thinking NATO through Theoretically”, Paper Presented to the ECPR Joint Session, Lisbon.

- Wallander, C.A. (2000), “Institutional Assets and Adaptability: NATO after the Cold War” .International Organization, N.54.

- Walt, S. (1997), “Why Alliances Endure or Collapse” Survival, No. 39.

- Waltz, K.N. (2000), “NATO Expansion: A Realist View”, Contemporary Security Policy, Vol. 21.

نویسندگان:

حسین سلیمی: استاد روابط بین الملل دانشگاه علامه طباطبایی

حسن عیوض زاده: دانشجوی دکترای روابط بین الملل دانشگاه علامه طباطبایی

فصلنامه مطالعات روابط بین الملل شماره 35

ادامه دارد...

خوانندگان محترم سایت خبری تحلیلی عصر اترک، شما می‌توانید سوژه های خود را به برای ما ارسال کنید تا پس از تأیید با نام شما در سایت و کانال عصراترک درج شود.

شماره تماس با سایت خبری تحلیلی عصر اترک:

058-32230729 - 058-32288068

ارتباط با سردبیر سایت در پیام رسان تلگرام

ارتباط با سردبیر سایت در پیام رسان سروش

آدرس پست الکترونیکی: info@atraknews.com

برچسب ها:

با تشکر
نظر شما ثبت و پس از بررسی انتشار میابد.
ارسال نظر
نام :
ایمیل
نظر
پایگاه خبری تحلیلی عصر اترک