برگی از زندگی شهید سیّد احمد احمدی
شهید سید احمد سیدی در دهم خردادماه سال ۱۳۴۳ در روستای توت از توابع شهرستان بجنورددیده به جهان گشود.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «عصراترک»، شهید سید احمد سیدی تا ۷ سالگی حرف نمیزد و راه هم نمیرفت بخاطر همین موضوع پدر و مادر نذر کرده بودند که به مردم طعام دهند که به لطف خدا هفت روز قبل از محرم، ناگهان هم صحبت کرد و هم راه رفت.
گامهای راسخ برداشت به طوری که بعدها فدای اسلام و انقلاب شد.
احمد تا کلاس پنجم درس خواند و بعد ترک تحصیل کرد. از همان کودکی در کارهای کشاورزی به پدر خود کمک میکرد و بعدها نیز همین شغل را ادامه داد.
شهید احمد سیدی علاقه خاصی به حضرت فاطمه (س) داشت و در هنگام دعا چنان خاضع و گریان بود که کمتر کسی به این حالت دست پیدا میکرد.
نمازش را اول وقت اقامه میکرد و هرگز سخن دروغی از او شنیده نشده بود.
آرزوی که دردل میپروراند باز شدن راه کربلا و زیارت امام حسین (ع) بود.
برای دفاع از میهن در سن ۱۹ سالگی تصمیم به جبهه رفتن گرفت.
در دوران جنگ، احمد در تهران بود و تصمیم گرفته بود از همان جا به جبهه اعزام شود که اعزام هم شد اما در عملیات به باتلاق فرو رفته بود تنها یک دست و اسلحهاش بیرون مانده بود و از خدا خواسته بود که نجاتش دهد چون پدر و مادرش از آمدن او به جبهه هیچ اطلاعی نداشتند و به خواست خداوند نجات پیدا میکند.
اما شبی در جبهه در درون سنگر خواب میبیند که خانم نقابداری وارد سنگر میشود و به سید احمد میگوید همه رفتهلند تنها شما ماندهاید.
احمد میپرسد، خانم شما اینجا چکار میکنید؟ خانم نقابدار در جواب میگوید من از بستگان مادر شما هستم و در همین حال غیب میشود.
احمد از سنگر بیرون میآید و متوجه میشود که در محاصره دشمن قرار گرفته است و از خداوند میخواهند اسیر دشمن نشود و شروع به فرار میکند و به پشت خاکریز میرسد در حالیکه همرزمانش احتمال شهادت احمد را میدادند. البته او پنج مرتبه به مدت ۲۰ ماه در جبهه بوده است.
عاقبت این عاشق اهل بیت در بیست و پنجم بهمنماه سال ۱۳۶۴ در عملیات والفجر ۸ در منطقه عملیاتی فاو به علت اصابت ترکش خمپاره به پشت و گردنش پس از انتقال به بیمارستان به فیض عظمای شهادت نائل آمد.
بعد از شهادت سید احمد، برادر دیگر ایشان به نام سید رضا نیز به شهادت میرسد و در زادگاهش روستای توت تدفین میشود.
انتهای خبر/