به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «عصر اترک»، چهره شهید رجبعلی محمدزاده، شوریده روزگار نمایان بود و پاکباز و عاشق صادق. دینش او را به دفاع از آن کشاند و قدم در پایداری پاسداری نهاد، به جهاد نور شد که نور بود.
از آن آغاز شجاع صفدر بود و طاقت بلا فراوان داشت. رخش پر تبسم و کلامش خوش و برای دوستان، سوزی بغایت داشت، ازاینرو مقبول اصحاب بود.
اگر درونش هفتدریا بود، در صف اول سربازی در خط دفاع بود. بسیار بی خوف و پر محبت که اصل و قاعده راه بود و حقیقت جمع. این بود که از دیارش فراوان به گردش نشستند و به جهاد پرداختند.
او بود که پناه بود، همه در آن دیار و بهوقت جنگ از او قوت مییافتند. در آن غربت سرزمین، او را قریب میدیدند. دوستی در آن دیار، دوستی حدید گونه بود. استوار.
هر چند آنجا هم تو گوئی از کروفر هم خبری بود، اما رجب کوه صفت بود و بزرگمرتبه و اهل خضوع. با همه به نیکی و خوشرویی. تو گوئی منطقه جنگ او، شب عروسی بود و دائم مجلس عشق و او غرق در این ضیافت و پذیرای فضیلت و حافظ برادران به جبهه آمده.
رجب همهوقت مجاهد که لباس جهد را دمی از تن دور نکرد و آن شریفترین رخت، سپاهی، برازنده قامت رجب بود.
رجب از این هنگام قطب خراسان بود و بعد از جنگ هم تجربه دیار شد. سجدهاش بر مسجد جامع بود که مطلع عشاق بود. رجب سلحشور دیار بود. هرگز جناحی او را نتوانست فریفت. شیفته سخن حق بود و دلش در گرو قطب دین.
او شاقول ولایت در ولایت ما بود. تا بود در این سیاق بود و تن بر آن لباس پوشاند و آنچه را با نور به دست آورد، بینور نداد و دنیا را به فراموشی داد. هرجا بود محفل دین بود. او خود بهتنهایی اکسیر بود. صلابتش آهن بود و لطافتش همچون آب. آوازش به حق بلند بود و حرفش اول سخن دیار بود.
او بود که شحنه خراسان شد و تا خراسان هست، او شحنه دیار است. اگر خراسان فرش است، او بر عرش آن است. اگر خراسان خاکی دارد، نور او و امثال اوست که بر این خاک تابان است. چشم ما بر خاک میافتد که آنها از تابش نور است. اما بر دیدن عرش قادر نیست که این چشمان مرده ماست که رجب را که اینک چندسالی است بر عرش نشسته است را نمیبیند.
او از جمله بندگانی بود که سه کار دشوار را نگاه داشت. هم سر را با حق که از آغاز تا پایان، سرباز و سردار بود و سرنگهدار حق و از سویی زبانش خوشخلق با خلق و سوم، پاکی در کار را که او حفظ کرد. آغازش اینچنین بود و انجامش هم اینچنین شد.
او از جمله آن کسانی بود که حق او را خواست و چون خواست، راهش را بر او نمایاند. راهی که کوتاه بود و رجب در این راه بود.
او هم نورالله بود. رجب همهجا طلب خدا میکرد، این شد که رجب، عزیز روزگار شد. شمع جمع شهدای دیار شد و باقی بر «اوفو بالعهد الشهداء».
اینک تو گوی چشم، سالیانی است که از دیدن آن نور عاجز است. یاد آن یار دیار، سردار شهید شحنه خراسان، رجب محمدزاده زندهباد و تا باد که خراسان شحنه خیز دیار ایران باد.
۲۶ مهر سالروز شهادت سردار شهید رجبعلی محمدزاده علمدار شهدای خراسان شمالی و نماد خدمت و وحدت است.
برات شمسا
انتهای خبر/
0 نظر