شهید احمد ناطق یکم خرداد سال ۴۳ در شهرستان گرمه دیده به جهان گشود و به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت که در نهایت در هشتم مرداد ۶۲ ، با سمت تخریب چی در قلاویزان به مقام شهادت نائل شد.
به گزارش عصراترک، شهید احمد ناطق بسیار علاقهمند به نقاشی بود و همیشه نقاشیهایش رنگ و بوی جبهه و جنگ داشت و کشیدن تانک و یک نفر که به اسارت در آمده کار همیشگیاش بود.
پسری بسیار با ایمان و مهربان بود و بسیار به صله رحم اهمیت می داد برگزاری مراسم دعا به همراه دیگر دوستانش از جمله فعالیتهایی بود که میکرد و به رعایت اموال بیتالمال خیلی اهمیت میدهد، یکی از بسیجیان فعال بود و با وجود سن کم زمانی که به مدرسه میرفت هر شب جمعه دعای کمیل را در خانه یکی از دوستانش برگزار میکرد، البته بطور مخفیانه ، چرا که منافقین همیشه مزاحم کارشان میشدند در یکی از همین شبها که به مجلس دعای کمیل رفته بود تاخیر زیادی داشت و ساعتی پس از نیمه شب به خانه آمد چراکه منافقین کفش هایشان را دزدیده بودند.
او بسیار علاقهمند به امام بود و پیش از انقلاب یک عکس از امام تهیه کرده و به دیوار اتاق زده بود ،پسری بسیار با جرات و نترس بود آن عکس به یادگار از احمد هنوز در دیوار اتاق میدرخشد.
رساله امام را به همراه خود همیشه داشت و آن را مطالعه می کرد و دوستانش میآموخت. دوستانش که چند نفر از آنها به شهادت رسیدند از جمله ؛ شهید هادی درویشی ، مهدی درویشی ، شهید علی نجاری از مشوق هایش بودند.
شهید ناطق مدت زیادی در جبهه میماند و دیر دیر به مرخصی میآمد در یکی از مرخصی هایش دایی اش مانع او شد و گفت : «دایی جان تو به اندازه تمام شهر گرمه خدمت کردهای دیگر نمیگذارم به جبهه برگردی » احمد گفت:«دایی جان از شما پیرترها در جبهه خدمت میکنند دوست دارم اینبار شما هم به همراه من به جبهه بیایید.»
یک روز مانده به پایان ماه رمضان بود در حالیکه هنوز هم مرخصی داشت عازم جبهه شد؛ به دلش افتاده بود که شهید میشود قبل از آن یک عکس از او در خانه بود که خواستم آن را بزرگ کنم اما گفت:«مادرجان هنوز زوده ، وقتش که برسد میگویم عکسم را بزرگ کنید برای جلوی تابوتم!.
بار آخر که میخواست برود گفت «مادر وقتش رسیده به مشهد که رفتید عکسم را بزرگ کنید.
درسال ۶۲ در عملیات والفجر ۲ در منطقه مهران در حالیکه ۱۹ سال بیشتر نداشت به شهادت رسید.
انتهای پیام/گ