سید محمود لنگری در گفتگو با خبرنگار گروه اجتماعی پایگاه خبری تحلیلی «عصراترک» اظهار کرد: پسرم سید مصیب در ۱۹ام فروردینماه سال ۱۳۴۶ در بجنورد به دنیا آمد و از زمان بلوغ همه وقت به مسجد برای اقامه نماز میرفت بعضی از شبها به مادرش میگفت، غذا زیاد داریم، میگفتم پسر جان غذا میخوای چکار کنی میگفت: من غذا لازم دارم وآن را برای بینوایان میبرد.
پدر شهید لنگری ادامه داد: تقریباً سال ۶۵ بود سه پسرم سید محسن، محمد و شهید سید مصیب به جبهه رفتند.
وی در مورد اعزام شهید لنگری به عملیات کربلا ۴ گفت: پسرم برای کربلای ۴ اعزام شد که نزدیک ۱۰سال وسه ماه مفقود بود وبعد از ۱۰ سال جنازهاش را آوردند.
خاطراتی از دوره نوجوانی شهید لنگری:
پدر شهید لنگری در مورد خاطرات مدرسه پسرش گفت: پسرم رابطه خیلی خوبی با معلمانش داشت و درس خوان هم بود برای همین او را دوست داشتند.
وی ادامه داد: رابطه پسرم با کودکان و دیگر دوستان هم خیلی خوب بود در اوقات فراغت کتاب میخواند و مسجد میرفت.
پدر شهید لنگری در مورد رضایت معلمان مدرسه از شهید لنگری گفت: در دوره راهنمایی و دبیرستان پسرم فقط تحصیل میکرد وکار دیگری انجام نمیداد وضع درسیاش خیلی خوب بود معلمها هم از او راضی بودند.
لنگری ادامه داد: زمانیکه جنازه شهید را به خانه آوردند معلمهای شهید هم در خانه ما حضور داشتند آنان از شهید تعریف میکردند و میگفتند واقعاًیک پسر خوب بود.
پدر شهید لنگری ادامه داد: شهید هیچ موقع عصبانی نمیشد یادم است یکی از شبهایی که به بسیج رفته بود و دیر وقت به منزل آمد من خیلی نگران شدم وقتی آمد گفتم تا حالا کجا بودی چرا دیر آمدی وقتی نگرانی مرا دید ناراحت شد وگفت: من که به شما گقتم جای بدی نمیروم چرا ناراحت شدی.
دوره جوانی ۱۸سالگی تا ازدواج:
پدر شهید لنگری گفت: در این دوره شهید در دانشگاه یزد رشته پزشکی مشغول به تحصیل بود به خاطر همین به سربازی نرفت جاذبه ومحبوبیت شهید در میان مردم خیلی خوب بود همه دوستان واقوام از خوبیهای او میگفتند حتی اساتید دانشگاه هم که به دیدن ما آمده بودند از خوبیها و اخلاق خوب شهید میگفتند.
وی در مورد صبور بودن شهید گفت: پسرم در برابر مشکلات صبور بود، آرزو داشت درسش را ادامه دهد و به و مدارج عالی برسد اما بزرگترین آرزویش شهادت بود آن هم یک شهید گمنام همچنین او دوست داشت در آینده دکتر شود.
به نقل از مادر شهید (زینب لنگری):
زینب لنگری در گفتگو با خبرنگار گروه اجتماعی پایگاه خبری تحلیلی «عصراترک» اظهار کرد: شهید از همان زمان کودکی خوب بود به راحتی بزرگش کردم از زمان مدرسه رفتنش به من در کارهای خانه کمک می کرد.
مادر شهید لنگری در مورد اعزام به جبهه پسر شهیدش گفت: پسرم به من میگفت مادر برایم دعا کن شهید شوم اگر من شهید شدم مثل حضرت زینب(س) تشیع جنازه من بیا.
وی ادامه داد: رفیقهای پسرم انقلابی و مذهبی بودند ولی خیلی اهل دوست و رفیق نبود از مدرسه میآمد درسش را میخواند و نماز وعبادت خودش را میکرد همیشه به من سفارش میکرد مادر جان تا الان برای دنیا زحمت کشیدی از این به بعد برای آخرت زحمت بکش وهمیشه در نماز جماعت شرکت کن من به او میگفتم دلم میخواهد تو را داماد کنم ولی او میخندید و میگفت مادر جان من دوست دارم آن دنیا داماد شوم.
مادر شهید لنگری در مورد نحوه شهادتش گفت: ما متوجه شدیم بعد از مدتی که ایشان مفقود شدن که یک منطقهای به نام سه راه مرگ وجود داشته است که فرماندهشان میگفت توسط تیربار آنجا آتش میریختند.
وی ادامه داد: به گفته همرزمانش، پسرم با رشادت خاصی آرپی چی را برداشت و گفت من میروم روی این تیر بار و رفته بود که بعد از آن به صورت قیچیوار به محاصره درآمده بودند و تعدادی هم عقب نشینی کرده بودند، او هم با این تیر بار رفت و تحمل نکرد که هم رزمانشان شهید بشوند.
لنگری ادامه داد: عملیات کربلای ۵ این مناطق آزاد شد و باز هم از او آثاری دیده نشد ما متوجه شدیم که به هر صورت به شهادت رسیده اند و تا ۱۰سال مفقودالاثر بود که بعد از ۱۰سال اطلاع دادند در تاریخ دهم دی ۱۳۶۵ به شهادت رسید.
انتهای خبر/ دهقانی
0 نظر