شهید قربانعلی و شهید محسن رامک، پدر و پسر شهیدی هستند که پدر در دوران دفاع مقدس جانش را تقدیم کشور کرده و پس نیز در لباس نیروی انتظامی جانش را تقدیم میهنش کرده است.
راضیه رامک همسر شهید محسن رامک در گفتگو با خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی «عصر اترک»، اظهار کرد: شهید محسن رامک متولد سال ۶۱ بود، در سن ۲۰ سالگی با بنده ازدواج کردند که ما هم دخترعمو پسرعمو و هم دخترخاله پسرخاله هستیم و از این بابت ازدواجی سنتی خانوادگی داشتیم.
همسر شهید در ارتباط با خصوصیات اخلاقی شهید محسن رامک گفت: ما به سبب فامیل بودن از بچگی همراه هم بودیم که او بسیار شوخطبع، مهربان، سازگار با موقعیت زندگی و بسیار قدرت درک بالایی در برابر مسئلههایی که حتی نیاز به تجربهٔ زیادی بود، داشت.
وی ادامه داد: شهید محسن بسیار اهل صلهرحم بود و زمانهایی که به مرخصی میآمد هر روز را به دیدار اقوام میگذراند و اگر کموکسری داشتند بدون اینکه به کسی بگوید، آن را تأمین میکرد و موقع رفتن نیز حتی اگر بهتمامی آنها نمیرسید به من میگفت تا آن را انجام دهم و به پایان برسانم.
این همسر شهید گفت: زمانی که ایشان برای یک دوره آموزشی به مشهد و تربتجام میرفت، آخر هفتهها به خانه باز میگشت و من به شوخی گفتم، زودبهزود میآیی ما بهت عادت میکنیم و طاقت دوری تو را نداریم وقتی که به محل کار بروی؛ ولی این شهید گفت، این دفعه میروم و وقتی برمیگردم، دیگر نمیروم و نزد تو میمانم.
وی ادامه داد: شب قبل رفتن به محل کار از خوابی که دیده بودم برایش گفتم و او باکمال خونسردی گفت هیچی نیست و چشمانش پر از اشک شد و چمدان خود را مثل همیشه مرتب جمع کرد و موقع خداحافظی برعکس همیشه بدون خداحافظیکردن رفت و فقط گفت من میرم و تو به خانه برگرد.
شهیدی که نحوه شهادتش را در خواب به همسرش گفت
وی در ارتباط با نحوه شهادت شهید محسن رامک تأکید کرد: محسن در سال ۸۵ در استان کرمان، شهرستان بم در عملیاتی با اشرار به همراه ۸ نفر از همکاران خود به شهادت رسید درحالیکه انتقالی خود را برای شیروان گرفته بود و بعدازاین عملیات و آمدن به مرخصی دیگر محل خدمت او شیروان میشد.
همسر شهید رامک ادامه داد: شبی که به عملیات میرفت قبل از آن ما که در خانه خواهر ایشان بودیم با تلفن صحبت کردیم و به ما گفت اگر تماس گرفتید و جواب ندادم نگران نشوید؛ زیرا به عملیات میروم، روز بعد، منزل ما بهخاطر مراسمی بسیار شلوغ بود و اقوام حضور داشتند و جالب این بود که هیچکدام از آنها نمیگذاشتند تلفنی را جواب دهیم یا به بیرون از خانه برویم تا اینکه خواهرم تماس گرفت و گفت از نیروی انتظامی با ما تماس گرفتند و گفتند که هدیهای برای شما داریم.
رامک گفت: بعد از شنیدن این حرف من متوجه این موضوع شدم و ناگهان از حال رفتم و موقعی که به بیرون از خانه رفتیم تمام اقوام پشت در بودند که نگران متوجهشدن من از این موضوع بودند تا که خودم شهادت همسرم را متوجه شدم.
رامک در ارتباط با آوردن پیکر همسر شهید خود تصریح کرد: در آن زمان حرفهای مختلفی میشنیدم و بسیار ناراحت شده بودم که با لحظهای به خوابرفتن همسرم را در خواب دیدم که در بیابانی سرسبز به همراه همکاران شهید خود به من آرامش خاطر میداد و نحوه شهادت خود را بهصورت یک فیلم کوتاه نشان داد.
وی ادامه داد: در این فیلم کوتاه نشان دادند که تیری به قلب همسرم خورده شد و پس از آنکه به زمین اصابت میکند، سمت راست پیشانیاش نیز کبود میشود که بعد از آوردن پیکر شهید خودم نیز با چشم خود این جراحات را دیدم.
همسر شهید محسن رامک گفت: شهید در مواقع ناراحتی و سختیها همیشه در کنارم است و من را تنها نمیگذارد و بهیقین شهیدان همیشه زندهاند.
خواهر شهید محسن رامک در پایان از وابستگی خود به برادرش زبان گشود و گفت: زمانی که برادرم در سال ۸۰ استخدام نظام شد، شبها از دوری او گریه میکردم تا مبادا کسی متوجه گریه من شود.
وی ادامه داد: قبل از شهادت برادرم خوابی از امامزمان (عج) دیدم که تاریخی از ماه رجب را به من گفت و این روز که ۱۷ رجب بود، برادرم نیز در همان روز به شهادت رسید.
انتخاب نام شهید برای فرزندش
زینب رامک، فرزند شهید قربانعلی رامک نیز در ارتباط با پدر شهید خود اظهار داشت: پدر من در تاریخ ۲۲ بهمن سال ۶۶ به جبهه اعزام شد و در کمتر از یک ماه، در تاریخ ۱۸ اسفند ۶۶ زمان برگشت از عملیات والفجر ۱۰ که در سنگر استراحت میکرد با خمپارهای که مستقیم به آنجا برخورد میکند به درجه رفیع شهادت نائل میشود.
فرزند شهید قربانعلی رامک افزود: زمان شهادت پدرم، مادرم فقط ۲۶ سال سن داشت و ۴ فرزند کمتر از ۱۰ سال داشتند بهخاطر همین مادرم به دلیل کوچک بودن ما اجازه رفتن به جبهه را به پدرم نمیداد.
وی ادامه داد: شبی پدرم خوابدیده بود که در روستا همگی کسانی که به جبههرفته بودند جمع شده بودند و فردی نامشخص به هریک از آنها، آجری میداد و وقتی پدرم به آن شخص میگوید به من نیز آجری بده، فرد میگوید تو در ثواب شرکتی نکردی پس به تو تعلق نمیگیرد و بعد از بیدارشدن از خواب به مادرم گلایه میکند که تو راضی به رفتن من نبودی و من از این ثواب جا ماندهام که بعد از آن مادرم راضی به رفتن پدرم میشود.
دختر شهید قربانعلی رامک به نقل از یکی از همرزمان پدرش که یکی از اقوام آنها نیز بود، گفت: همرزم پدرم که بیش از ۷ سال در جبههها بود با دیدن پدرم در روز اعزام گفته بود که این چهره بسیار نورانی شده و این شخص، شهید خواهد شد بهگونهای که در آن شبخواب به چشمانم نیامد، دیری نگذشت که پدرم شهید شد و همرزم او گفته بود که دیرتر از ما آمد و زودتر از ما هم به آرزوی ما که شهادت است، رسید.
وی در ارتباط با خصوصیات اخلاقی پدر شهید خود بازگو کرد: اخلاقیات پدر و برادرم بسیار شبیه هم بود و هر دو بسیار شوخطبع و مهربان بودند.
همسر و دختر شهیدان محسن و قربانعلی رامک در ارتباط با سؤال خبرنگار ما که اگر بار دیگر این موضوع تکرار شود آیا اجازه میدهید که عزیزانتان در جبهه جنگ حضور پیدا کنند، گفت: همسر شهید محسن به دلیل خواهان بودن خود شهید در ارتباط با این موضوع، موافقت خود را اعلام کرد؛ اما خواهر شهید و فرزند شهید قربانعلی به دلیل اینکه دلکندن از عزیز بسیار سخت و طاقتفرسا است با این موضوع مخالفت کردند.
خواهر شهید محسن رامک در ادامه از خاطرات پدر شهید به نقل از مادر خود تصریح کرد: زمانی که پدرم به جبهه اعزام شد، مادرم به ما گفت که به معنای واقعی از او دل کندم زیرا میدانستم که او دیگر باز نمیگردد درحالیکه برادر کوچکم فقط ۱۰ روز داشت و نامی برای او انتخاب نکرده بودند تا پدرم بازگردد و وقتی شهید شد، نام پدرم را بر روی نام برادر کوچکم گذاشتند.
انتهای خبر/حقبین
0 نظر