سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۵/۱۴/۲۰۲۴

آیا تمایل دارید در کانال عصر عضو شوید؟

سرویس گرافیک | کد خبر: ۴۲۸۷۱
تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۴/۱۱ - ساعت ۱۲:۳۰
داستان طنز ترکی بجنوردی

دم آهنگری

تلاش رجب و غرولند اوستا بی ثمر بود ، اوستا با نگاهی به تلاش و جانکندن شاگرد و کاهش فشار باد و هوا به تجربه دریافت که عیب وعلتی پیش آمده و احتمالا دم چرمین کهنه بر اثر پوسیدگی سوراخ شده و نیاز به پینه کاری و دوخت ودوز دارد .پتک و انبر را به کنار نهاد و به سر وقت دم رفت و آن را به دقت وارسی کرد و
دم آهنگری ,

ــ اوستا ذله اولدم ، اولیه اوترئم و دملئم ؟ ( اوستا خسته شدم ،میشه بشینم و بدمم ؟)

استا حسین : اوتر و دمله (استاد حسین :بشین و بدم )

 رجب شاگرد آهنگر که یادگیری حرفه آهنگری را تازه شروع کرده بود و هنوز دستش با پتک وسندان تنظیم نبود و از آتش و آهن گداخته هراس داشت ، چاره ای جز دمیدن بر دم چرمی آهنگری نداشت . مشکی بزرگ وچرمینه و چروکیده که با هر دم وبازدمش هوای فشرده را ازطریق دهانه ی باریکش بر اجاق گود و پر ذغال و آتشین می فشاند .سر دیگر دم چرمینه با ریسمانی که بر دسته ی چوبین آن بسته شده واز سقف آویزان بود تا با کشیدن آن عمل دم وبازدم به سهولت انجام گیرد ...

ساعتی چند گذشت و رجب : اوستا ذله اولدم تا بیر پیاله چای ایچنگ منم بیر دمم توتئم ( رجب : اوستا خسته شدم تا یک پیاله چائی بنوشی من هم یک لحظه خستگی می گیرم)

اوستا حسین : سن ائل و اور ( توبمیر ودرو کن ــ کنایه ازبمیر وبدم )

 بخت واقبال با رجب بخت برگشته یار شد و رفته رفته از شدت مکش هوای دم کاسته می شد . هربار اعتراض اوستا مبنی بر اینکه :تقله ائد چاقا ، اوت ایچده ، مککم دمله جاننگ چخسن (بجنب بچه آتش خاموش شد ، محکم بدم ، جونت دربیاد )

تلاش رجب و غرولند اوستا بی ثمر بود ، اوستا با نگاهی به تلاش و جانکندن شاگرد و کاهش فشار باد و هوا به تجربه دریافت که عیب وعلتی پیش آمده و احتمالا دم چرمین کهنه بر اثر پوسیدگی سوراخ شده و نیاز به پینه کاری و دوخت ودوز دارد .پتک و انبر را به کنار نهاد و به سر وقت دم رفت و آن را به دقت وارسی کرد و با گذاشتن انگشت بر نقطه ای رو به رجب کرد وگفت : دم دیشی اولدده و بیرازم ساسدده گری پینه ورنسن ، چاپ گد حاجی .... دن بیراز سنشک و قند نخه آل گته ( دم سوراخ شده و یک کمی هم پوسیده باید وصله بشه ، بدو برو از حاجی .... یک کمی سنشک (پودر چسبناک محلی ) و نخ قندی بخر وبیار .....رجب که از خوشحالی سر ازپا نمی شناخت اما به خاطر تیر غضب اوستا به روی خود نمی آورد ، طناب دم رو رها کرد وجلدی زد بیرون از دکان و رفت سراغ دکان حاجی .... بعد از کوچه ی کاروانسرا ......

ـــ حاجی سلام خدای قوت ، سنشک ایستیم ( حاجی سلام خداقوت سنشک می خوام )

حاجی :سنشکه کمچن ایستینگ ؟ نمه چن ایستینگ ؟ ( سنشک رو برای کی می خوای ؟ برای چی می خوای ؟)

رجب : منه تانه مدنگ ؟ من اوستا حسین ننگ شاگرده یم ، مگه فرق ائدیه کم چن سنشک ایستئم و نمه چن ایستئم ؟ (من رو نشناختی ؟ من شاگرد اوستا حسینم ، مگه فرقی هم می کنه که برای کی سنشک بخوام و برای چی بخوام ؟ )

حاجی : بله که فرق ائدیه ، بوگین له بیر پره بیکار وبی عار من دن سنشک آلیه لن که گد سلن ممی صنم چن ائرتسلن و اونن شوخلق ائدسلن ، اویم که سنشک دن قره گلیه هم اولره سئی یه ، هم سنشک ساتنه ! اگرم دوئیسن من ساتتدم ، گلیه ومن دن گلایه ائدیه

(بله که فرق می کنه ،این روزها یک عده بیکار وبی عار از من سنشک می خرند که برای ممی صنم (ممی کاکل) ببرند و با او شوخی کنند ، او هم از سنشک بدش میاد و هم به اونها دشنام میده وهم به فروشنده ی سنشک ! اگه هم بفهمه من فروختم ، میاد و گله مند میشه )

رجب : هه اینده دویدم ، یو من اوستام چن ایستیم ، دمه یرتندده !ایستیه پینه ائدسن ! (آها حالا فهمیدم ،نه من برای اوستام میخوام که دمش پاره شده و میخواد پینه کنه ) حاجی به شنیدن این جمله نیشخندی زد وفرصت را برای سربه سر گذاشتن شاگرد آهنگر غنیمت دانست، حاجی : اوغل جان اوستاننگ دمه که یرتندده سنشک ساخله میه !،گری گدسن دکتر حبیبی ننگ پلسنه بخیه ورسن !

(حاجی : پسرجان اگه دم اوستات پاره شده ، چسب سنشک نگه نمی داره ! باید بره پیش دکتر حبیبی تا بخیه بزنه)

رجب : حاجیه باخ ! ایز دمه که یرتنمدده !، کوره ننگ دمه یرتندده ،ایستیه پینه نه چسبه نن یاپشترسن و سره تیکسن

رجب : (حاجی رو ببین ! دم خودش که پاره نشده ! دم کوره آهنگری پاره شده ، می خواد وصله رو با چسب سنشک بچسبونه و یعدش بدوزه )

حاجی :دئدم سننگ اوستانگ هنز جوان ده یو ائز دمه بو تئز لقه یرتنمس (گفتم که اوستای تو هنوزجوونه و دم خودش به این زودی پاره نمی شه!)

رجب با پوزخند و درحال ترک دکان حاجی: حاجی بوزور ایشه نن که اوستام ائدیه یاخنده که ائز دمه یم یرتنسن !

(رجب : حاجی با این کار سختی که اوستام می کنه چیزی نمونده که دم خودش هم پاره بشه! )

پایان /

نوشته : محمود رضا صدقی 

خوانندگان محترم سایت خبری تحلیلی عصر اترک، شما می‌توانید سوژه های خود را به برای ما ارسال کنید تا پس از تأیید با نام شما در سایت و کانال عصراترک درج شود.

شماره تماس با سایت خبری تحلیلی عصر اترک:

058-32230729 - 058-32288068

ارتباط با سردبیر سایت در پیام رسان تلگرام

ارتباط با سردبیر سایت در پیام رسان سروش

آدرس پست الکترونیکی: info@atraknews.com


نظرات شما
داش تقی | 1394/04/13
0
0
قارداش جان او سنشک سن بویرینگ بیر چسبه محلی ده فارسی ده دی یلن سریش ده اکوم جان (برادر جان اون سنشک که شما در فارسی به چسب محلی ترجمه کردی همون سریشه که در همه جا وجود داره واستفاده میشه)
نام :
ایمیل
نظر
محمودرضا صدقی | 1394/04/14
0
0
داش تقی :ممنون سئزنگ ، دقیق توضیح نگز دن ( سپاس از توضیح درست شما ) درترجمه به فارسی تعمدا از خود کلمه سنشک استفاده کردم ، زیرا درگویش ترکی بجنوردی و تاتی و فارسی بجنوردی همگی از همین اصطلاح استفاده می کنند .
نام :
ایمیل
نظر
با تشکر
نظر شما ثبت و پس از بررسی انتشار میابد.
ارسال نظر
نام :
ایمیل
نظر
پایگاه خبری تحلیلی عصر اترک