بی بی جان پیر وعینکی، دوچیز فراموشش نمی شود، یکی نماز اول وقت و دیگر نشستن پشت به تلویزیون و گوش سپردن! به سریال های تلویزیونی، با اون گوشهای سنگینش! این سریالهای ترکی هم که پاک اورا زمین گیر کرده و می ترسم بی بی جان فضیلت نماز اول وقت را از دست بدهد.
می ترسد رو به تلویزیون بنشیند که مبادا از تشعشات نور آن، چشمان کم سو وبی فروغش، که جز اشباحی چیزی نمی بیند و زن ومرد را ازهم تمیز نمی دهد، خسته شده و خوابی بد هنگام وناغافل هشیاری اورا برباید!و شاید هم محض احتیاط است که از قدیم ندیما شنیده بود " تلوزون باخ ماق حرام ده !اما ایشت ماقه مکروه ! (تماشای تلویزیون حرامه ، اما شنیدنش مکروه (
با حلال شدن تماشای تلویزیون، اما بی بی جان احتیاط را ازدست نمی دهد و شنیدن دیالوگ های عاشقانه و بعضا گناه آلود سریال های ترکی هم، حقانیت استدلال و اصرار اورا برروش ومنش وارونه اش! راسخ تر کرده و همزمان با پیگیری سریال و گوش سپردن به محاورات آنها، هر از گاهی، چند بد وبیراه ونفرین غلیظ ترکی نثارشان می کند ...!
من : بی بی جان !تلوزون دن، هفته ده بیر گئجه، ترکی بجنوردیه برنامه گئرساتیه لن. (بی بی جان ! از تلویزیون، هفته ای یک شب برنامه به ترکی بجنوردی نشون میدن )
بی بی که قهر با تلویزیون و غرق در سریال ترکی و گوش به دیالوگ های آنان است و در همان فضا سیر می کند.
بی بی جان : هه نمه اولده انم جان ! کم کمه نمه گئرساتیه ؟ بوقاد که بی حیا دلن بوله ! آخره زمان اولدده ! توبه تقصیر !
(بی بی جان: آها چی شده مادرجان !کی به کیه، چی داره نشون میده ؟ این قدر که اینها گستاخند ! آخرالزمان شده !توبه وتقصیر !)
من: یو بی بی جان ! تمام زادلره بیر بره قوشینگ ! یاخشه قلاغ آس ! دیم که بو تلوزون دن ، شو بجنوردنگ کانال ندن ، جمعه له بیرساعت برنامه، ترکی دیله پخش اولیه .
(من: نه، بی بی جان ! همه چیز ا رو با هم قاطی می کنی !خوب گوش کن ! میگم که از این تلویزیون ، از همون کانال بجنورد، جمعه ها، یک ساعت برنامه به زبان ترکی بجنوردی پخش می شه)
بی بی جان : هه قربان اولیم سنه ، اینده دویدم ! گئزلرم که هم قرنقه اولدده یو هم دکتر دئمیش "آز تئکماغ !" توتد ده و غلاق لرمم هوو ه هوو ائدیه یاخشه ایشت میم !
بی بی جان : آها قربونت برم ، حالا فهمیدم ! چشمام که هم سیاهی می ره وهم به قول دکتر آز تئکماق !(آستیکمات ! )گرفته، گوشها هم که هووه هوو صدا می کنه و خوب نمیشنوم )
من : ننه جان ، پس بو سریال لردن نمه دوئینگ ! بئله محکم قلاغ آسینگ ؟
( من : ننه جون ، پس از این سریال ها چی می فهمی ؟ همچین سفت وسخت گوش می کنی ؟)
بی بی جان : انم جان ! شو که بیر زره زری قلاغه مه یتش سن ! کفایت ده ، سئز له اگه خپ اولنگز و سس اولمسن یاخشه حالئ اولیم .پس هاردن دویت درم که بو فیلم لرده بی ناموسی و بی غیرت لق چوخ اولدده !؟
(بی بی جان : مادرجان ! همین که یک صدای زر ه زری به گوشم برسه ، کافیه ، شماها اگه ساکت باشید و سر وصدائی نباشه خوب متوجه می شم ! پس از کجا فهمیدم که تو این فیلم ها بی ناموسی و بی غیرتی زیاد شده !)
من : هه درست دینگ ، اوجر سئز لره یاخشه حاله اولینگ ، پس یاخشه ده شو برنامه ی ترکی بجنوردی نه قولاغ آسنگ که هم ائز دیلمزه ده یو هم بی ادب لقه یوخده !
(آها درست می گی ، اون حرفها ـ دیالوگ ها ـ رو خوب متوجه می شی ! پس بهتره همین برنامه ی ترکی بجنوردی رو گوش کنی که هم به زبون خودمونه و هم توش بی ادبی نداره ! )
بی بی جان : یو انم جان ، شو زادله که قولاغ آسیم ، قره قور که بیر آز گناه سه با و بیر ذره بی ادب دلن ، خدای ائزه باقشله سن !گنم چوخ راق ایریم ده اوتریه !
(بی بی جان : نه مادرجان ، همین چیزائی که گوش می کنم ، به گورسیاه که یک کمی گناه داره و یک کمی بی ادب اند ، خدا خودش ببخشه ! بازهم بیشتر به دلم می شینه !)
انتهای داستان/
نویسنده :محمود رضا صدقی /