درب دفتراترک نیوز به آهستگی ضربه می خورد ،زنی که چادرش را به سرش محکم گرفته است وارد می شود پله ها نفس اش را بریده است دعوتش می کنم تا بنشیند صدای گریه کودکی از زیر چادرش شنیده می شود .چادرش را که کنار می زند کودکی یک ماهه با صدای ضعیفی گریه می کند سینه اش را در دهانش می گذارد تا آرام بگیرد . گوشه چادرش را به دندان می گیرد و می گوید لطفا کمکم کنید دیگر خسته شده ام از بس به دنبال کار بوده ام.
آیناز.ع متولد 1372است در چهارده سالگی به اجبار نامادریش ازدواج می کند و حالا پس از 7 سال زندگی مشترک در حالیکه صاحب دو فرزند سه ساله و یک ماهه است و برای پیداکردن یک کار که بتواند شکم بچه ها و خودش را سیر کند از صبح تا شب به هرجایی که به فکرش رسیده سرزده اما این تلاش سرانجامی نداشته است .در ادامه گفتگوی خبرنگار
اترک نیوز را با آیناز می خوانید :
اترک نیوز: می دانی اینجا کجاست ؟
-نه .برای پیدا کردن کار به همه جا سر میزنم
- می خواهی در مورد خودت صحبت کنی ؟
-در مورد چی بگم ؟ زندگی من که همش بد بختی است .
-دنبال چه کاری هستی ؟
هر کاری که بتونم شکم بچه هام رو سیر کنم .
مگه همسر نداری ؟
دارم ولی بیکاره .کارگر، یه روز کار داره یه روز نداره . برای هر دومون دنبال کار می گردم .
کی ازدواج کردی؟
چهارده سالم بود که نامادریم مجبورم کرد با یکی از پسر های فامیل که 8سال از من بزگتر بود ازدواج کنم
مادرت فوت کرده ؟
نه بچه که بودیم از بابام طلاق گرفت.کاش طلاق نمی گرفت
از ازدواجت راضی هستی؟
بله ، همسرم خوبه .ولی بیکاره یه خرده اعتیاد هم داره نه زیاد .تفننی بعضی موقع ها شیره می کشه .
خرج زندگیتون از کجا در می آرید با اعتیاد همسرت و بیکاری که داره ؟
معتاد آن جوری که نیست زیاد نمی کشه .گاهی کفتر ها رو از آسمون می گیره و می فروشه ،اگه کار باشه میره کارگری و عملگی می کنه .
چند تا کبوتر داره ؟
زیاد نیست .می گم برای در آوردن خرجی چند تا کبوتر از آسمون می گیره و می فروشه .
همسایه ها چیزی نمی گن؟
نه کاری به کارمون ندارن .
کجا زندگی می کنید؟
پشت فرودگاه خونه مادرشوهرم یه اتاق بهمون دادن که آنجا زندگی می کنیم .
مشکلی تو خونه ندارید؟
با همسرم که مشکلی ندارم مرد خوبیه ولی با برادرشوهر های کوچیکم گاهی هم با مادرشوهرم دعوامون می شه .
دعواتون می شه یعنی چی؟
فحش های بد می دن بچه ام رو کتک میزنن.بچه است دیگه.
چرا جدا زندگی نمی کنید ؟
چیزی نداریم که جدا زندگی کنیم تازه پارسال بعد از چند سال زندگی یکی برام جهیزیه آورد یه فرش و تلویزیون ویخچال تا تونستم زندگیم رو تو ی یه اتاق از مادر شوهرم جدا کنم وگرنه پدرم هیچی بهم نداد .
درس هم خوندی ؟
تا سوم راهنمایی درس خوندم .کتاب خوندن خیلی دوست دارم گاهی که بانک یا جایی می رم می بینم کتاب داره برمی دارم می خونم بعد سرجاش می زارم.
نوزادش کمی نا آرامی می کند، سینه بچه موقع گریه کردن خس خس صدا می کند .
-بیمه هستید ؟
نه پول عکس نداشتیم تا بیمه سلامت بشویم به همین خاطر نشد .
پول یارانه ات رو چیکار می کنی ؟شما یه خانواده 4 نفره هستید؟
پول یارانه که بود پادشاهی می کردم . برای عروسی ،همسرم پول نزول کرد و کارت یارانه دست طلبکار است.
چادرش را روی سرش مرتب می کند و کودک را ناشیانه در بغلش جا به جا می کند و چادرش را روی کودکش می کشد .خطوط صورتش رنج های چند ساله اش را به رخ می کشد و طراوت و شادابی یک دختر 21ساله را ندارد .نگاهی به ساعت می کند می گوید باید بروم دیرم شده است.
همسرت می داند که به دنبال کار هستی ؟
- می دونه . ولی بی غیرته
آیناز توی زندگیت چه اتفاقی می افتاد خوشبخت بودی ؟
توی زندگی من اتفاق خوب نبوده همش اتفاق هایی افتاده که بقیه درس عبرت بگیرن
چه اتفاق هایی ؟
اگه مادرم طلاق نمی گرفت، اگه نامادریم و پدرم مجبورم به ازدواج نمی کردند ، اگه همسرم اهل زندگی بود و به دنبال کار بود .
آرزوت تو زندگی چیه ؟
می خوام بچه هام رو خوشبخت کنم و یه زندگی آروم داشته باشم .
این ها روایت گوشه ای از زندگی آیناز بود زنی 21 ساله که دو فرزند دارد و دغدغه اش مد لباس و آرایش و فیلم و ...نیست تمام رنجش پیدا کردن لقمه ای نان برای فرزندانش و کاری برای همسرش است .از زندگی اش و همسرش با وجود تمام سختی هایی که می کشد راضی است اما برای بهتر شدنش تلاش می کند.
انتهای پیام/الهام صباحی