۳ پیشنهاد به دولت برای مقابله با فشارهای خارجی(۲)؛
سناریوی نهان غربیها در پشت نوسانات بازار ارز
تحلیلگران غربی بر این باورند که ایرانیان با تلاشها در زمینههایی همانند تولید تجهیزات دفاعی و خودکفایی گندم و غیره خود را دارای قدرت چانهزنی بالا میپندارند و به همین دلیل رفتار دست بالا در مذاکرات در پیش گرفتهاند.
مسئلهی تحریمهای بینالمللی علیه کشورمان و آثار اقتصادی آن باعث شده تا از طرق مختلف و متعدد، این موضوع به بازار ارز منتقل شود و تبعات آن در نرخهای ارز منعکس گردد و لذا شوک ارزی اخیر نتیجهی مستقیم و غیرمستقیم تحریمها دانسته شد.
لذا در نوشتار حاضر، به بیان چرایی این موضوع و نیت دشمنان از طراحی چنین سناریوهایی، برای وارد ساختن شوک به بازار ارز، پرداخته و نشان داده خواهد شد که آنچه در ورای این تحریمها و نوسانات ارزی ناشی از آن، در حال وقوع است توطئهای پیچیده است که از سوی مخالفان دیرینهی نظام طراحی شده و به شکلی بسیار پیچیده و دقیق در حال اجراست؛ به طوری که اگر مدیران ارشد کشور نسبت به آن ذرهای غفلت بورزند، دیری نمیپاید که خود را در دام آن گرفتار میبینند و راهی برای برونرفت آسان از آن نمییابند.
اکنون که هشدارهای لازم در رابطه با شکلگیری این توطئه بیان شد، لازم است تا ماهیت آن نیز مورد کندوکاو بیشتری قرار گیرد و در نهایت، راهکارهایی جهت خنثیسازی این سناریوها به مدیران ارشد نظام ارائه شود.
صورتبندی مناسب مسئله
اقتصاددانان به هنگام مواجهه با مسائل پیچیده و در نخستین گام تلاش میکنند تا صورتبندی منطقی از مسئله ارائه دهند و در این راستا، هر مسئله را به یک مسئلهی «حداکثرسازی مقید» توسط بازیگران یا همان عوامل و نهادهای اقتصادی تبدیل کنند. در همین ارتباط، آنان مشخص میکنند که هدف غایی هر یک از بازیگران در این صحنه چیست و هر یک در پی چه خواستهای هستند و نیز موانع و قیود پیش روی تحقق و حداکثرسازی این اهداف کداماند.
بنابراین در تحلیل و تشریح جایگاه حقیقی نوسانات نرخ ارز در تعاملات پیچیدهی سیاسی و مناقشات هستهای، باید به این موضوع اشاره نمود که هدف نهایی و غایی کشورهای غربی از مواجههی مستقیم با کشورمان نه غارت منابع ملی ماست، نه نابودی کشور و نظام سیاسی و نه حتی تصرف خاک ایران. البته هر یک از این مسائل ممکن است خداینکرده، در صورت کوتاهی و غفلت مردم و مسئولین رخ دهد، اما اینها هیچ کدام هدف غایی غربیها نیستند. آنچه غرب و در رأس آنها آمریکا در پی آن است دستیابی به وضعیت کرنش ایران و نیز سایر کشورها در مقابل غرب و پذیرش کدخدایی آنها در دهکدهی جهانی است.
در حقیقت آمریکا و متحدان غربیاش، به لحاظ راهبردی، برای تأمین منافع بلندمدت خود، برنامههای استراتژیک درازمدتی تدارک دیدهاند و در چشمانداز آن برنامهها، دنیایی را به تصویر کشیدهاند با نظمی مشخص و نوین که در آن نظم جهانی، منافع غرب به بهترین شکل تأمین خواهد شد و البته برای دیگر کشورها نیز، در جهت اینکه ایجاد تنش نکنند و مسئلهساز نباشند، مشروط به اینکه الگوی مورد نظر را پذیرا شوند، منافعی در نظر گرفته شده است. بدیهی است که در چنین نظمی، ناظم نیز خود ابرقدرتها خواهند بود و بنابراین به همین واسطه، به خود حق میدهند هر جا مصلحتِ نظمِ جهانیِ مد نظرشان اقتضا کند، از ابزار خشونت حتی به شکل پیشدستانه استفاده کنند.
بنابراین چنانچه مسئله به شکلی که بیان شد صورتبندی گردد، معلوم خواهد شد که موضوعاتی مانند تحریم و جنگ و دیپلماسی، همگی ابزارهایی برای رسیدن به آن هدف غایی به شمار میروند و لذا به خودی خود مطلوب دنیای غرب نیستند، چرا که هزینههای زیادی نیز بر خود آنان تحمیل مینماید. به همین دلیل، آنها تلاش میکنند از ارزانترین راه ممکن، نظام را به انقیاد و همراهی وادار کنند.
راهحل بهینه
اکنون که صورتبندی مسئله به شکل تلاش غرب برای حداکثرسازی میزان انقیاد نظام جمهوری اسلامی در مقابل آنان نمایان شده، لازم است قیود پیش روی آنان برای دستیابی به این هدف نیز بررسی شود و علاوه بر آن، راهحل بهینه از دیدگاه آنان برای غلبه بر این قیود مشخص گردد.
به زبان ساده، اگر مسئلهی پیش روی غرب را وادار ساختن ایران به حداکثر اطاعت و نرمی در مقابل سیاستهای نظم نوین جهانی بدانیم، آن گاه باید دید چگونه ممکن است این انقیاد به نرمترین شکل ممکن و با کمترین هزینه صورت بگیرد. برای حل این مسئله، بد نیست خود را به جای استراتژیستهای غربی بگذاریم و موانع پیش روی تحقق این هدف را از دیدگاه آنان بررسی نماییم.
یک راه مناسب برای انجام این امر بررسی تجارب مشابه است که شاید بتوان به عنوان بهترین مورد، به تجربهی مقاومت شدید ایران در برابر پذیرش قطعنامه و اتمام جنگ اشاره نمود. از این منظر، منطقی است همان دلایلی که در آن زمان توانست رهبران ایران را به پذیرش آتشبس دائم وادار نماید، این بار نیز بتواند در صورت مدیریت صحیح در این زمینه، موفق عمل نماید. هرچند که نباید از نظر دور داشت این نوشتار تنها با رویکرد اقتصادی به مسئله نگاه میکند و بدیهی است که همهی عوامل مربوط به ادامه یا خاتمهی جنگ در آن زمان و حتی زمان فعلی را نمیتوان با مباحث اقتصادی تبیین نمود.
از دیدگاه تحلیلگران غربی، عامل اصلی توقف ایران در انتهای جنگ 8ساله، عدم توانایی کشور در تأمین مخارج جنگ و معیشت مردم بود. به بیان آنها، از یک طرف کمبود تجهیزات نظامی، به دلیل کمبود منابع مالی دولت، روز به روز ابعاد وسیعتری مییافت و از سوی دیگر، فشار اقتصادی بر مردم به شکلی فزاینده گسترش مییافت و آن هم ناشی از ناتوانی دولت در تأمین کالاهای اساسی و عمدتاً وارداتی بود.
واقعیت این است که در سالهای پایانی جنگ، درآمدهای دولت به شدت کاهش یافته بود. دلیل اصلی این مسئله، وابستگی شدید درآمدهای دولت به فروش نفت بود و فروش نفت ایران به دلایل متعدد، به شدت افت پیدا کرده بود. اولاً بسیاری از کشورها خرید نفت از ایران را تحریم کرده بودند. ثانیاً بسیاری از سکوهای نفتی ایران در طول جنگ مورد اصابت قرار گرفته و شدیداً تخریب شده بودند و ثالثاً قیمت نفت با تحریک و ارزانفروشی کشورهایی مانند عربستان و کویت به میزان زیادی کاهش پیدا کرده بود.
همهی این مسائل موجب شد تا دولت با کمبود ارز مواجه شود و نتواند همزمان از پس هزینههای گزاف جنگ و تأمین کالاهای اساسی برآید. به این معضل باید تحریم تسلیحاتی را نیز اضافه نمود که باعث شد واردات اقلام نظامی تنها به شکل قاچاق و در نتیجه، با هزینههای چندبرابری صورت گیرد. بنابراین از دیدگاه تحلیلگران غربی، آنچه نهایتاً توانست رهبران ایران را، به رغم اعتقاد به آرمانهایی بلند، وادار به مذاکره و پذیرش قطعنامه نماید، تنگناهای مالی ناشی از کمبود منابع و ذخایر ارزی بود.
سازگاری مدل با شرایط کنونی
آنچه در این نوشتار بر آن تأکید میشود این است که به لحاظ راهبردی، در زمان مذاکره یا مناقشه، هر یک از طرفین به میزان مشخصی دارای قدرت چانهزنی هستند و این قدرت تعیینکنندهی نتیجهی نهایی مذاکره و منافع و دستاوردهای هر یک از طرفین و همچنین کوتاه بودن یا طولانی بودن زمان مذاکره است. در این راستا، تحلیلگران غربی بر این باورند که ایرانیان با تلاشهایی که در زمینههایی مثل تولید تجهیزات دفاعی و خودکفایی گندم و غیره انجام دادهاند خود را دارای قدرت چانهزنی بالا میپندارند و به همین دلیل، رفتار دست بالا را در مذاکرات در پیش گرفتهاند و تا زمانی که این تصور در ذهن آنان وجود دارد، به راحتی پای میز مذاکره نمیآید یا با موضعی قوی وارد میشوند و مذاکرات را طولانی میکنند و در پی تحقق بسیاری از مطالبات خود هستند.
از این رو، این تحلیلگران با تجاربی که از گذشته کسب کردهاند، معتقدند که پاشنهی آشیل ایران و آنچه قدرت چانهزنی ایران را هدف قرار میدهد همان اندوختههای ارزی این کشور است و چنانچه به طریقی این ذخایر کاهش یابد، بر ترس ایرانیان از راهحلها و گزینههای نظامی افزوده خواهد شد و این حس در آنان تقویت خواهد شد که در صورت وقوع هر گونه جنگی، شاید بتوانند ابتدا ابتکار عمل را در دست بگیرند، اما از آنجا که نمیتوانند در مدتی طولانی سلاح مورد نیاز خود را تأمین کنند یا از پس حجم سنگین واردات کالاهای مصرفی برآیند، نخواهند توانست در بلندمدت مقاومت کنند و ناچار میشوند شرایط تحمیلی سنگینی را بپذیرند و لذا بهتر است از همین ابتدا محتاطانهتر پیش بروند. با این تحلیل میتوان انتظار داشت که به موازات کاهش ذخایر ارزی کشورمان، بر تهدیدات نظامی غرب افزوده خواهد شد.
جمعبندی
از دیدگاه این نوشتار، هدف غایی غرب از اعمال تحریمها، وادار ساختن ایران به دستاندازی به منابع و ذخایر ارزی است. در نوشتار قبلی نشان داده شد که برقراری تحریمها، از چند کانال مختلف موجب خواهد شد که نرخ انواع ارز در بازارهای داخلی افزایش یابد. در اینجا باید این نکته اضافه گردد که در کنار این اقدامات و تهاجمات اقتصادی، در عرصهی تهاجم رسانهای نیز تلاش مستمر دشمن بر این بوده است تا نرخ ارز، به عنوان شاخص عملکرد اقتصادی دولت و از آن بالاتر، کارآمدی و کفایت نظام جلوه داده شود. از این طریق، دشمن تلاش میکند تا اصطلاحاً نظام را در بازی همزمان رسانهای و اقتصادی کیش دهد و در بازی سیاسی طرح اصلی خود را به پیش برد و نظام را مات کند؛ یعنی دشمن از یک طرف با اعمال تحریمها از کانالهای یادشده تلاش میکند تا نرخ ارز را تا حد ممکن بالا ببرد و از سوی دیگر، با جنگ رسانهای، نظام را در کنترل بازار ارز ناتوان نشان دهد. این دو، همچون دو لبهی یک قیچی، تنها یک منظور را دنبال میکنند و آن هم وادار ساختن نظام برای کاهش نرخ ارز از طریق ورود مستقیم به بازار و تزریق ارز و برداشت از ذخایر ارزی است که این به معنی آغاز افول قدرت چانهزنی نظام در برابر غرب و نرمش بیشتر در مذاکرات خواهد بود.
اگرچه مقابله با این موضوع و بررسی شیوههای مواجهه با این سناریو در این مجال اندک نمیگنجد، اما اشاره به چند موضوع ممکن است مفید و مؤثر باشد:
1. باید سوگیری تبلیغات رسمی در این جهت باشد که نرخ حقیقی دلار در همین حدی است که این روزها در بازار مشاهده میشد و صراحتاً بیان شود که نرخهای قبلی ناشی از دخالت درست یا نادرست دولت در این سالها بوده است.
2. باید توجه داشت که بر اساس متون معتبر علمی در حوزهی بازارهای مالی، ارزش پول یک کشور در مقابل سایر ارزها الزاماً به لحاظ اقتصادی نمایانگر کفایت یا عدم کفایت دولتها در کنترل اقتصاد نیست؛ به طوری که حتی برخی کشورها عامدانه و به دلایل کاملاً اقتصادی و منطبق با منافع ملیشان ارزش پول ملی خود را بارها کاهش دادهاند و لذا این نگرانی نباید دولت را وادار به برداشت از ذخایر ارزی و تزریق آن به بازار و در حقیقت بازی در سناریوی طراحیشده از سوی غربیها کند.
3. حوادث پیشآمده در این ایام، فرصت مناسبی برای بسترسازی در زمینهی کاهش واردات کالاهای مصرفی و نیز طرح و پیگیری کاهش اتکای دولت به درآمدهای نفتی است. با بهرهگیری از این فرصت، میتوان سناریوی مطرحشده را تا حد زیادی خنثی نمود.(*)
امین عسکری: کارشناس ارشد اقتصاد و مدرس دانشگاه
پایگاه برهان
انتهای متن/