جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۴/۲۶/۲۰۲۴

آیا تمایل دارید در کانال عصر عضو شوید؟

سرویس گفتگو | کد خبر: ۲۸۰۳۱۲۷
تاریخ انتشار: ۱۳۹۷/۰۱/۳۰ - ساعت ۳:۴
مصاحبه عصر اترک با بانوی پاسدار بجنوردی؛

پاسداری شیرزنانه از جنس امدادرسانی در پشت جبهه

بانو مریم میر فخرایی، از جمله پاسدارانی است که امداد رسانی هایش به رزمندگان و خانواده این رزمندگان را از سال 59 با حضور در جهاد سازندگی آغاز و از سال 64 با حضور در سپاه پاسداران ادامه داد و هم اکنون خدمت خود را با حضور در ستاد عتبات عالیات خراسان شمالی تداوم داده است.
پاسداری شیرزنانه از جنس امدادرسانی در پشت جبهه,

 به گزارش عصر اترک، تقویم را که ورق می زنیم 31 فروردین ماه امسال مصادف است با روز ولادت حضرت امام حسین ( ع ) و روز پاسدار، این روز، روزی است که پاسداری از ارزش ها را یادآوری می کند، ارزش هایی که برای آن در هر برهه ای از زمان رشادت ها شده و خون ها بر زمین ریخته است که البته توجه به اهمیت و جایگاه ارزش ها نیز، زن و مرد نمی شناسد و زنان و مردانی که اهمیت حفظ ارزش ها را درک کنند، مردانه پای این ارزش ها می ایستند و از آن پاسداری می کنند.

ایران نیز که در طول تاریخش فراز و فرودهای بسیاری را پشت سر گذاشته، پاسدارانی را به خود دیده که رشیدانه برای حفظ ارزش های انسانی همچنین برای حفظ تمامیت ارضی این خاک، عمر و جان خود را نثار کرده اند.

این پاسداران، چه زن و چه مرد، شیردلانی بوده اند که در موقعیت های جنگی و غیر جنگی به هدف توجه کرده و از خود عبور کرده اند.

در همین راستا، پایگاه خبری تحلیلی عصر اترک، بانو مریم بی بی میرفخرایی، زاده شهر بجنورد، سرهنگ بازنشسته سپاه پاسداران کتابی به نام " سال های بی صدا گریه کردنم " از خاطرات او تالیف شده است را به مناسبت روز پاسدار برای مصاحبه دعوت کرد تا پای صحبت های او از آغاز مسئولیت های امداد رسانی اش از جهاد سازندگی تا سپاه پاسداران برای رزمندگان و خانواده های آنان بنشینم و او روایت کند آنچه را که از پاسدارای ها و رشادت ها دیده و برایش مفهوم یافته اند.

 

این بانوی بازنشسته که هم اکنون در ستاد عتبات عالیات استان به منظور دریافت هدایای مردمی برای بازسازی حرم ائمه در کشور عراق در کنار دیگر بانوان بجنوردی مشغول به فعالیت است، با پذیرش دعوت این دفتر، خاطراتی را از حضورش در جهادسازندگی و امداد رسانی همچنین حضور در جبهه و امدادرسانی به رزمندگان نوجوان و جوان در بیمارستان و رشادت های آنان تعریف کرد که در این مصاحبه می خوانید.

 

بانو میرفخرایی زاده کدام خطه و متولد چه سالی هستید؟

در سال 1338 در شهر بجنورد متولد شده ام.

 

از دوره تحصیلی خود برایمان تعریف کنید؟

تا مقطع دیپلم تحصیل کردم.

در شهر بجنورد، در دوره ای که من در دبیرستان تحصیل می کردم، فقط دو دبیرستان دخترانه به نام های ایران دخت ( سمیه فعلی ) و شش بهمن ( عصمت فعلی ) دایر بودند که من دوره دبیرستانم را در دبیرستان ایران دخت در رشته ریاضی گذراندم و پس از آن نیز ادامه تحصیل ندادم.

 

 پس از این دوره تحصیلی به چه کاری مشغول شدید؟

در سال 59 وارد جهاد سازندگی شدم و در اردوهای آموزشی جهاد سازندگی شرکت می کردم و ابتدا فی سبیل اللهی در جهاد سازندگی فعالیت داشتم اما پس از یک سال فعالیت، یک حقوقی هم دریافت می کردم.

من سه سال در جهاد سازندگی فعالیت کردم و طی این سه سال از جمله اقداماتی که در کنار دیگر خانم ها انجام می دادیم این بود که همراه گروه به کمک آسیب دیدگان مناطق زلزله زده از جمله سیرچ کرمان می رفتیم.

با توجه به اینکه در جهاد سازندگی آموزش دیده بودیم حتی همراه با پزشکان به مناطق محروم روستایی شهر بجنورد می رفتیم تا خدمات بهداشتی و دارویی به مردم بدهیم که من همراه دکتر حکمتی و بنی هاشم به این مناطق می رفتم.

از دیگر فعالیت هایی که در جهاد سازندگی انجام دادم، این بود که در سال 59 وقتی جنگ شروع شد، همراه با گروه به درب منازل می رفتیم و دارو از مردم می گرفتیم و به جبهه ارسال می کردیم.

 

 

 کدام شخصیت های هم استانی در آن دوره همانند پشت جبهه فعالیت داشتند؟

خانم منصور خانی که ماما بودند و او به جهاد سازندگی مامور شده بود و ما زیر نظر او کار انجام می دادیم همچنین دکتر مجبوری که دندانپزشک بود او در بخش داروخانه فعالیت داشت و دکتر حکمتی و دکتر بنی هاشم نیز از مشهد با جهاد سازندگی بجنورد همکاری داشتند.

 

در سال 59 که جنگ عراق علیه ایران اتفاق افتاد، شما چه فعالیتی را در پیش گرفتید؟

من در سال 59 وارد جهاد شدم، جهاد یک ظرفیت خوبی برای پرورش فکرم شد من در این محیط با اشخاصی آشنا شدم که آنها من را با شخصیت های دینی کشور و موضوعات دینی آشنا می کردند.

در سال 60، در یکی از روزهای جمعه که به نماز جمعه رفته بودم، در آن روز اعلام کردند که برای کمک و امدادگری به جبهه، نیرو نیاز است، با توجه به اینکه در جهاد سازندگی آموزش امدادگری را دیده بودم و من عضو بسیج هم بودم، من با گروه خانم منصور خانی برای اعزام به اهواز آماده شدم.

 

 آیا شما در آن موقع متاهل بودید؟

من سال 60 ازدواج کرده بودم و در خرداد سال 61 به اهواز اعزام شدم.

 

 همسر شما چه فعالیتی داشت؟

همسر من در جبهه حضور داشت، من در دی ماه سال 60 ازدواج کردم و او در 28 بهمن ماه سال 60 به جبهه اعزام شد و البته همسرم عضو سپاه بود.

در سال 61 من در قالب یک گروه 11 نفره بانوان به اهواز اعزام شدیم تا در بیمارستان به مجروحان خدمت ارائه دهیم، در آن زماینکه که من به جبهه اعزام شدم، همسرم در جبهه بود و من چون دسترسی به همسرم نداشتم، برای اعزام به جبهه از پدر و مادرم اجازه گرفتم و اعزام شدم، محل استقرار ما یک اتاق 12 متری بود که 13 نفر در زمان فراغت از کار در آن اتاق استراحت می کردیم.

 

 از فعالیت خود در این بیمارستان توضیح دهید؟

چون امدادگری را آموزش دیده بودم در کنار پرستاران فعالیت می کردم .

وقتی مجروح به بیمارستان می آوردند، خاک و خون بر بدن آنان آغشته بود، من به پاک کردن این خاک و خون از اطراف جراحت مجرحان می پرداختم تا رزمنده آماده مداوا و یا جراحی شود.

به یاد دارم روزی، تعداد اعزام رزمندگان مجروح به بیمارستان جندی شاپور خیلی زیاد شد که جا برای استقرار این مجروحان بر روی تخت ها وجود نداشت، ما برای تزریق سرم، میخ روی دیوارها می کوبیدم و رزمنده های مجروح را در راهروهای بیمارستان بر روی پتوها بستری و آنها را آماده انتقال به اتاق عمل می کردیم.

در بیمارستان، یک روزی در حال خدمت به رزمندگان مجروح بودم که یک نفر از اشخاصی که مجروحان را حمل می کرد به من گفت که شما چه می کنید؟ این مجروح عراقی است! چرا به او کمک می کنید، وقتی با دقت نگاه کردم، دیدم با ماژیک سبز رنگ بر روی پیشانی او نوشته شده بود، اسیر عراقی، اما بدون توجه به اینکه او عراقی است، جراحت او را نیز تمیز کردم تا آماده مداوا شود.

یک خاطره دیگر اینکه اغلب مجروحان در سنین نوجوانی بودند، به یاد دارم یک نوجوان 13 ساله به نام حسن از قم، موج انفجار گرفته بود و وقتی حال او بد می شد، تمام میز و صندلی ها را به در و دیوار اتاق پرتاپ می کرد و هیچ کس نمی توانست که وارد آن اتاق شود تا آرام بگیرد.

و خاطره ای دیگر اینکه، یک جوان 18 ساله از اصفهان دو تیر کلاش به باسن او اصابت کرده بودند و روی شکم دراز بود، وقتی غذا می آوردم برای او امکان نشستن وجود نداشت، از روی شرم و حیا به من می گفت، من غذا نمی خورم، ولی خود غذا در دهان او می گذاشتم و نکته این است که در آن مدت ندیدم که او آخ بگوید و او فقط می گفت یا زهرا.

من در آن محیط وقتی رزمندگان را می دیدم، در درون آنها عشق به انقلاب، اهل بیت و امام خمینی را درک می کردم.

من در آن محیط می دیدم که اقشار مختلف به کمک رزمندگان آمده بودند، دیدم خانم هایی که حتی کلیمی و مسیحی بودند به کمک آمده بودند.

 

شما چه مدت در بیمارستان حضور داشتید؟

یک ماه در بیمارستان حضور داشتم که همزمان با آزاد سازی خرمشهر بود.

 

مسئولیت شما در سپاه از چه زمانی آغاز شد؟

من تا سال 62 در جهاد سازندگی فعالیت می کردم و من از سال 62 تا 64 به وظیفه مادری خود مشغول شدم، هیچ فعالیتی جز رسیدگی به خانواده و منزل را انجام ندادم اما پس از مدتی که گذشت، دیدم، طاقتم نمی آید، در سال 64 وقتی که اعلام شد، سپاه به نیرو احتیاج دارد، من هم به سپاه وارد شدم.

 

چه مسئولیت هایی را در سپاه بر عهده گرفتید؟

زمانیکه وارد سپاه شدم، به عنوان مددکار مشغول به کار شدم، در این مسئولیت که به خانواده رزمندگان سرکشی می کردم از آنها احوالپرسی می کردم، اگر اقلامی به سپاه داده می شد، ما آنها را به خانواده رزمندگان تحویل می دادیم ( محدوده فعالیت شهر و روستاهای شهرستان بجنورد بود).

من به یاد دارم در یک فصل زمستان می بایست به خانواده یک رزمنده ای در روستایی از شهرستان بجنورد سر می زدیم، با پرس و جو که چطور باید به این روستا رفت ما را راهنمایی کردند که برای رسیدن به روستا باید از تپه ای بلند عبور کنید و به دره برسید و روستا در آن دره است، به ما گفتند که با این کفش هایی که شما دارید، شما نمی توانید، به این روستا بروید، گفتند که ما با ابلاغ به روستا می رویم چکمه می آوریم تا بتوانید تا روستا طی مسیر کنید، در آن روستا ما باید به خانواده ای سر می زدیم که با سختی از گل ها عبور کردیم و وقتی به روستا رسیدیم و به منزل رزمنده رفتیم، خانواده او خیلی خوشحال و دلگرم شدند.

من تا سال 67 در بخش مددکاری سپاه کار کردم، پس از آن مسئولیت، امور بسیج خواهران به من سپرده شد و در آنجا مسئول سازمان دهی بودم که در مدارس و محلات، بانوان بسیج را گروه بندی و سازمان دهی می کردیم تا آنها در مدرسه و محلات فعالیت داشته باشند.

 

 چه دوره هایی را گذراندید تا به درجه سرهنگ تمامی رسیدید؟

دوره ای که در سپاه مشغول به کار بودم، درجه ام به سرهنگ دومی رسید و در دوره بازنشستگی یک درجه به من ارفاق شد و درجه ام سرهنگ تمامی شد، برای این درجات، می بایست دوره های آموزشی و مطالعه کتاب ها و امتحان دادن آنها را پشت سر می گذاشتیم.

 

شما مادر چند فرزند هستید؟

یک پسر و دو دختر دارم.

 

با توجه به اینکه در بیرون از منزل فعالیت داشتید، چطور به وظیفه مادری اتان می رسیدید؟

در زمان جنگ ایجاب می کرد که اگر کاری از دستم بر می آید در منزل ننشینم بلکه خدمکت کنم، اما به طور کلی مادر مرحومم در نگهداری بچه هایم به من کمک کردند.

 

از خاطرات شما، کتابی تالیف شده است، تالیف این کتاب چطور انجام شد؟

نویسنده این کتاب دختر دایی ام هستند که در حوزه هنری فعالیت دارند، دختر دایی ام من را متقاعد کرد خاطراتم را برایش بازگو کنم تا او این کتاب را برای آیندگان تالیف کند که این کشور چه روزهایی را پشت سر گذاشته است.

 

به عقیده شما، تالیف کتاب ها و فیلم سازی ها چقدر توانسته است، گوشه ای از مصائب جنگ هشت ساله را روایت کند؟

البته به عقیده من اینگونه کارها، در روایت آن سال هایی که پشت سر گذاشته شد، بی تاثیر نیست، اما فکر می کنم کمی دیر شروع شد و خیلی از خاطرات از ذهن های ما محو شده است و به یادمان نمی آید، مگر اینکه برخی از ما خانم ها، دور هم بنشینیم و شروع کنیم به خاطره گویی تا شاید آن خاطرات به یادمان بیایید.
 

 

درباره دوره بازنشسگی خود و فعالیت در ستاد عتبات عالیات استان نیز توضیح دهید؟

من دو سالی است که از این دوره بازنشستگی ام به فعالیت در این ستاد مشغول شده ام، البته بانوان دیگری هم در این ستاد به عشق اهل بیت و فی سبیل اللهی فعالیت دارند.

در این ستاد با تبلیغاتی که در سطح شهر انجام می دهیم، هدایای مردم را برای کمک با بازسازی حرم ائمه در عراق را جمع آوری و ارسال می کنیم.

در سال گذشته سه بانوی بجنوردی سه قطعه زمین هدیه دادند، و تاکنون 700 میلیو تومان هدیه وجه نقد همچنین 313 گرم طلا کمک شده است تا صرف بازسازی حرم ائمه در عراق شود.

علاوه بر این، بانوانی که خیاطی بلد هستند نیز در کارگاه این ستاد به کار دوخت و دوز پرداخته اند که عواید حاصل از آن برای بازسازی حرم ائمه در عراق ارسال می شود.

 

 عقیده شما درباره پاسداری؟

عقیده من این است که اگر کشور ما دوباره در آن موقعیت قرار بگیریم، مطمئن هستم که جوانان ما دوباره پیش قدم می شوند، همانند دهه 60.

 

به عقیده شما، الان باید از چه چیزی پاسداری کرد؟

حفاظت و پاسداری از دست آوردهای انقلاب.

 

 حرف آخر؟

یک خاطره ای تعریف می کنم، در یکی از همین سرکشی ها به خانواده رزمندگان در بجنورد،قرار شده بود که به خانواده حسن شاه محمدی سر بزنم، وقتی رفتیم از خانواده او احوالپرسی کنیم، از همسر این رزمنده سوال کردم آیا همسر شما برای سر زدن به شما از جبهه آمده است، همسر او گفت، آمده، اما هنوز من او را ندیده ام.

پرس و جو کردم، متوجه شدم که همسر شاه محمدی و خواهر خانم او در همسایگی هم زندگی می کردند که پسر خواهر خانم شاه محمدی هم به جبهه رفته است، پسر خواهر خانم شاه محمدی در جبهه شهید شده بود برای اینکه خواهر خانم شاه محمدی، دل شکسته نشود، شاه محمدی به مرخصی می آید و تا کوچه محل زندگی اشان هم می آید اما به منزلش نمی رود که البته بعدها شنیدیم که حسن شاه محمدی هم شهید شد.

انتهای پیام/

 

 

 

 

 

 

 

خوانندگان محترم سایت خبری تحلیلی عصر اترک، شما می‌توانید سوژه های خود را به برای ما ارسال کنید تا پس از تأیید با نام شما در سایت و کانال عصراترک درج شود.

شماره تماس با سایت خبری تحلیلی عصر اترک:

058-32230729 - 058-32288068

ارتباط با سردبیر سایت در پیام رسان تلگرام

ارتباط با سردبیر سایت در پیام رسان سروش

آدرس پست الکترونیکی: info@atraknews.com


با تشکر
نظر شما ثبت و پس از بررسی انتشار میابد.
ارسال نظر
نام :
ایمیل
نظر
پایگاه خبری تحلیلی عصر اترک